بچه ها تک پارتی به دو پارتی عوض کردم
فردا صبح 🚶♀️
یونی ویو
صبح بیدارشدم از دست یونگی ناراحت شدم و زدم زیر گریه من میخواستم خبر بارداریم رو به یونگی بدم برای همین با داداش جین رفتم کافه و به اون گفتم
فلش بک به دیروز صحبت جین و شوگا
جین:داداش تو تو خونه خواهر من چی کار می کنی
یونگی: خونه خواهرتو یونی خواهر تو هست
جین: اره بابا
یونگی: من باهاش ازدواج کردم
جین:وات
پایان فلش بک
شوگا ویو
اخ امروز باید از یونی معذرت خواهی کنم
رفتم بیرون چند دست لباس برداشتم
و خوراکی برای یونی اومدم خونه اخ رفتم
اوتاق یونی پیشانیش رو بوسیدم بیدار شد گفتم هوس چیزی نکردی
گفت نه گفتم نه نمیشه بیاد بهم بگی گفت نگم چی ها باز میزنی گفتم نه عزیزم گفت هه من میخوام ازت طلاق بگیرم با این حرفی که زد شکه شدم و سیاهی مطلق
یونی ویو
تا بهش گفتم میخوام طلاق بگیرم بی هوش شد وای خدا من چی کار کرد با تمام قدرت جیغ زدم
یونی:جیغغغغغغغغغغغ یونگیییییی (با عربده)
بادیگارد: خانوم آقا
یونی:خفه شو زنگ بزن آمبولانس
بادیگارد :چ...شم
داشتم میمردم با دو همراه با آمبولانس رفت بیمارستان دکتر گفت برای ناراحتی بی هوش شده
یک ماه بعد
رفتم سونوگرافی پسر بود
یونی کلی خوشحال شد من به یونگی گفتم یه شوخی بود بعد اونم قبول کرد
و وقتی پسرمون به دنیا اومد اسمش رو گذاشتیم جون یون بعد با خوبی و خوشی زندگی کردن
آها بیا اهنگ بخونیم
عشق تو دروغ بود دیگه ن دیگه ن من ن تو دیگه می خوام اسمتو فراموش کنم اتیشتو خاموش کنم
آها بیا وسط آها آها
یونی ویو
صبح بیدارشدم از دست یونگی ناراحت شدم و زدم زیر گریه من میخواستم خبر بارداریم رو به یونگی بدم برای همین با داداش جین رفتم کافه و به اون گفتم
فلش بک به دیروز صحبت جین و شوگا
جین:داداش تو تو خونه خواهر من چی کار می کنی
یونگی: خونه خواهرتو یونی خواهر تو هست
جین: اره بابا
یونگی: من باهاش ازدواج کردم
جین:وات
پایان فلش بک
شوگا ویو
اخ امروز باید از یونی معذرت خواهی کنم
رفتم بیرون چند دست لباس برداشتم
و خوراکی برای یونی اومدم خونه اخ رفتم
اوتاق یونی پیشانیش رو بوسیدم بیدار شد گفتم هوس چیزی نکردی
گفت نه گفتم نه نمیشه بیاد بهم بگی گفت نگم چی ها باز میزنی گفتم نه عزیزم گفت هه من میخوام ازت طلاق بگیرم با این حرفی که زد شکه شدم و سیاهی مطلق
یونی ویو
تا بهش گفتم میخوام طلاق بگیرم بی هوش شد وای خدا من چی کار کرد با تمام قدرت جیغ زدم
یونی:جیغغغغغغغغغغغ یونگیییییی (با عربده)
بادیگارد: خانوم آقا
یونی:خفه شو زنگ بزن آمبولانس
بادیگارد :چ...شم
داشتم میمردم با دو همراه با آمبولانس رفت بیمارستان دکتر گفت برای ناراحتی بی هوش شده
یک ماه بعد
رفتم سونوگرافی پسر بود
یونی کلی خوشحال شد من به یونگی گفتم یه شوخی بود بعد اونم قبول کرد
و وقتی پسرمون به دنیا اومد اسمش رو گذاشتیم جون یون بعد با خوبی و خوشی زندگی کردن
آها بیا اهنگ بخونیم
عشق تو دروغ بود دیگه ن دیگه ن من ن تو دیگه می خوام اسمتو فراموش کنم اتیشتو خاموش کنم
آها بیا وسط آها آها
۲۲.۰k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.