اسلاید اول لباس ات برا بار اسلاید دوم لباس ات برا مهمونی
اسلاید اول لباس ات برا بار اسلاید دوم لباس ات برا مهمونی
دوست دارم باباp15
که یهو
از زبان ات
با کوک مواجه شدم
_ا..ات خودتی
+اوهوم خودمم مشکلیه
_کجا بودی هر چقدر دنبالت گشتم نبودی ب ا چی یهو پا شدی رفتی برا چی اون حرفارو زدی ات چی شده اصلا برا چی اینجایی مگه قول نداده بودی دیگه نیای بار
+خودتو به اون راه نزن بعدشم خودت اینجا چیکار میکنی مگه خودتم قول نداده بودی دیگه نری بار
_م..من
+ولش من میرم و اینکه آدم بفرستی دنبالم اینبار سر بریدشو تحویلت میدم
برگشتم و رفتم کوک چنتا آدم فرستاد دنبالم ولی گمم کردن اصولا یه راست رفتم سمت شرکت آقای چا
رفتم داخل دفترش
+بیا اینام فایلا
*۲،۳ساعت نگذشته از رفتنت چ زود هلش کردی
+به همین معروفم
*خوبه فردا شب یه مهمونی میگیریم اونجا این فایلارو به رخ همه میکشیم
+اوکی من میرم خستم
*اوک
ویو صبح
از خواب پا شدم اول یه صبحانه توپ خوردم بعد رفتم سمت دشوری کارای لازمو کردم اومدم نشستم رو مبل و از پنجره به بیرون خیره شده که یهو تازه یادم اومد چقدر دلم برا کوک تنگ شده حس بدی داشتم انگار این همه حرفی که چا گفته دروغه یه عالمه سوال تو مغزم بود تصمیم گرفتم برم حموم
۲ ساعت بعد
اومدم بیرون باید زودتر برم به مهمونی پس شروع کردم به حاضر شدن
هزار سال بعدددد
بلاخره اماده شدم یه لباس خوشملم پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و رفتم به محل مورد نظر بعد چند دیقه رسیدیم پیاده شدم رفتمداخل که اقای چا رو دیدم
*اووووو بانو ات چه زیبا شدید
+تنکیو ولی من همیشه زیبا بودم تو نمیدیدی
*اخخ درسته
بعد ی عالمه بدو بدو به ایور اون ور بلاخره مراسم داشت شروع میشد جلوی سرویس بهداشتی بودم که شنیدم چند نفر از داخل سرویس بهداشتی آقایون دارن درباره من حرف میزنن
○واقعا نمیدونم آقای چا چطوری دختری مثل ات رو گول زده
○•آره واقعا ات بفهمه که اقای چا بهش دروغ گفته و گولش زده زنده نمیزاره
○آره والله اون زنیکه خیلی روانیه یادته چطوری اون مردرو کشت
○•نگو نگو
با سر رفتم تو که یکی از اونا گفت
○خانوم اینجا مردونس... خانم ات
+ارید درباره چی میمالید زود بگید همه چی رو
○•چی کی هیچی بابا ما داشتیم همینجوری یه چی مینالیدیم
اسلحمو که دور پام گذاشته بودم درش اوردم گرفتم سمتشون که گفتم
+زود بنالید
دوست دارم باباp15
که یهو
از زبان ات
با کوک مواجه شدم
_ا..ات خودتی
+اوهوم خودمم مشکلیه
_کجا بودی هر چقدر دنبالت گشتم نبودی ب ا چی یهو پا شدی رفتی برا چی اون حرفارو زدی ات چی شده اصلا برا چی اینجایی مگه قول نداده بودی دیگه نیای بار
+خودتو به اون راه نزن بعدشم خودت اینجا چیکار میکنی مگه خودتم قول نداده بودی دیگه نری بار
_م..من
+ولش من میرم و اینکه آدم بفرستی دنبالم اینبار سر بریدشو تحویلت میدم
برگشتم و رفتم کوک چنتا آدم فرستاد دنبالم ولی گمم کردن اصولا یه راست رفتم سمت شرکت آقای چا
رفتم داخل دفترش
+بیا اینام فایلا
*۲،۳ساعت نگذشته از رفتنت چ زود هلش کردی
+به همین معروفم
*خوبه فردا شب یه مهمونی میگیریم اونجا این فایلارو به رخ همه میکشیم
+اوکی من میرم خستم
*اوک
ویو صبح
از خواب پا شدم اول یه صبحانه توپ خوردم بعد رفتم سمت دشوری کارای لازمو کردم اومدم نشستم رو مبل و از پنجره به بیرون خیره شده که یهو تازه یادم اومد چقدر دلم برا کوک تنگ شده حس بدی داشتم انگار این همه حرفی که چا گفته دروغه یه عالمه سوال تو مغزم بود تصمیم گرفتم برم حموم
۲ ساعت بعد
اومدم بیرون باید زودتر برم به مهمونی پس شروع کردم به حاضر شدن
هزار سال بعدددد
بلاخره اماده شدم یه لباس خوشملم پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و رفتم به محل مورد نظر بعد چند دیقه رسیدیم پیاده شدم رفتمداخل که اقای چا رو دیدم
*اووووو بانو ات چه زیبا شدید
+تنکیو ولی من همیشه زیبا بودم تو نمیدیدی
*اخخ درسته
بعد ی عالمه بدو بدو به ایور اون ور بلاخره مراسم داشت شروع میشد جلوی سرویس بهداشتی بودم که شنیدم چند نفر از داخل سرویس بهداشتی آقایون دارن درباره من حرف میزنن
○واقعا نمیدونم آقای چا چطوری دختری مثل ات رو گول زده
○•آره واقعا ات بفهمه که اقای چا بهش دروغ گفته و گولش زده زنده نمیزاره
○آره والله اون زنیکه خیلی روانیه یادته چطوری اون مردرو کشت
○•نگو نگو
با سر رفتم تو که یکی از اونا گفت
○خانوم اینجا مردونس... خانم ات
+ارید درباره چی میمالید زود بگید همه چی رو
○•چی کی هیچی بابا ما داشتیم همینجوری یه چی مینالیدیم
اسلحمو که دور پام گذاشته بودم درش اوردم گرفتم سمتشون که گفتم
+زود بنالید
۱۰.۹k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.