•مستر جئون • part:7
زخمش رو بستم زود فهمیدم خون زیادی ازش نرفت
+حالت خوبه ؟
_چیکار داری
+اینهمه خوبی کردم در حقت چرا اینجوری حرف میزنی
_ببین خانم کوچولو...
+من کوچولو نیستم
_خب ...ببین اجوما
+(بالشت رو پرت کرد سمتش)اجوما عمته
_(خنده )خب پس چی بگم
+مثل آدم حرف بزن
_اوکی ،ببین خواهرم من نمیخوام در حقم خوبی کنی اوکی ؟
+نمیخوای درباره گذشته بهم چیزی بگی
_نه
+خب بیا یکاری کنیم اول این چند جلسه رو من میگم از خودم بعدش تو
_...
+خب ،من وقتی ۱۴سالم بود مامانم مرد از یه برج پرت شد پایین موقعی که داشت پرت میشد دیدمش ،بعد از اون من یه آدم افسرده و روانی شده بودم حتی وقتی مامانم مرد گریه نکردم انقد که توی شوک بودم منو مثل تو بردن پیش روانشناس و منو بستری کردن
حالم از همه بهم میخورد بدترین توهین کارو به روانشناسم کردم بخاطر همین تو اینجوری رفتار میکنی میگم درکت میکنم
منم نمیزاشتم بهم کمک کنه دقیقا شبیه تو .
خیلی با دقت به حرفام گوش میداد .
خب من گفتم تو حالا بگو بهم یکمشو تا جایی که میتونی بهم بگو
_م..میشه نگم
+از چی میترسی ،میدونم به یاد آوردن گذشته سخته اما باید باهاش کنار بیایم هوم ؟یکمم شده بگو
_من ....من ...خوابم میاد ساعد ۳شد میشه بری بیرون
+جونگ کوک من هروقت که بخوای میام پیشت بیا این شماره ی منه وقتایی که نیستم مثلاً مثل شبا یا اینکه تو مطب هستم اما نمیام پیشت بهم پیام بده یا زنگ بزن کسیم نمیتونه بیاد اتاقت از اینکه کسی بیاد اینجا هم نترس من با رئیس بیمارستان حرف زدم درارم قفل میکنم ،من میرم استراحت کن از جاتم پا نشو بهت فشار میاد و لطفاً دست به کاری هم نزن
حمایت پلیز 🌑
+حالت خوبه ؟
_چیکار داری
+اینهمه خوبی کردم در حقت چرا اینجوری حرف میزنی
_ببین خانم کوچولو...
+من کوچولو نیستم
_خب ...ببین اجوما
+(بالشت رو پرت کرد سمتش)اجوما عمته
_(خنده )خب پس چی بگم
+مثل آدم حرف بزن
_اوکی ،ببین خواهرم من نمیخوام در حقم خوبی کنی اوکی ؟
+نمیخوای درباره گذشته بهم چیزی بگی
_نه
+خب بیا یکاری کنیم اول این چند جلسه رو من میگم از خودم بعدش تو
_...
+خب ،من وقتی ۱۴سالم بود مامانم مرد از یه برج پرت شد پایین موقعی که داشت پرت میشد دیدمش ،بعد از اون من یه آدم افسرده و روانی شده بودم حتی وقتی مامانم مرد گریه نکردم انقد که توی شوک بودم منو مثل تو بردن پیش روانشناس و منو بستری کردن
حالم از همه بهم میخورد بدترین توهین کارو به روانشناسم کردم بخاطر همین تو اینجوری رفتار میکنی میگم درکت میکنم
منم نمیزاشتم بهم کمک کنه دقیقا شبیه تو .
خیلی با دقت به حرفام گوش میداد .
خب من گفتم تو حالا بگو بهم یکمشو تا جایی که میتونی بهم بگو
_م..میشه نگم
+از چی میترسی ،میدونم به یاد آوردن گذشته سخته اما باید باهاش کنار بیایم هوم ؟یکمم شده بگو
_من ....من ...خوابم میاد ساعد ۳شد میشه بری بیرون
+جونگ کوک من هروقت که بخوای میام پیشت بیا این شماره ی منه وقتایی که نیستم مثلاً مثل شبا یا اینکه تو مطب هستم اما نمیام پیشت بهم پیام بده یا زنگ بزن کسیم نمیتونه بیاد اتاقت از اینکه کسی بیاد اینجا هم نترس من با رئیس بیمارستان حرف زدم درارم قفل میکنم ،من میرم استراحت کن از جاتم پا نشو بهت فشار میاد و لطفاً دست به کاری هم نزن
حمایت پلیز 🌑
۷.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.