my first love³🖤🍷
my first love³🖤🍷
ویو ا/ت
رفتم شرکت خواهرم یا بهتره بگم شرکتی که خواهرم توش منشیه خلاصه رفتم وقتی رسیدم دیدم یه شرکت بزرگ و خیلی زیبا و شیکه چند ثانیه همینطور محوش شدو که با صدای خواهرم به خودم اومدم
پایان ویو
ماریا: عا دختر اومدی
+تو از کجا فهمیدی رسیدم
ماریا: به نگهبان سپردم بهم بگه میترسیدم اینجا گم کنی منم حال اینکه دنبالت بگردمو نداشتم
+بدجنس
ماریا: حالا میای بریم تو یا ولی صبر کن ببینم این چه سر و وضعیه ببینم نمیخوای که با اینا بیای داخل
+وا مگه چشه
ماریا: نه نه نمیشه من اینجا ابرو دارم با این لباسا نمیشه عی خداا
+خب الان من چیکار کنم میخوای جادو کنم از اسمون برام لباس بفرستن منم وسط خیابون به این شلوغی لباسمو عوض کنم
ماریا: چرا نگو دختر اینقدر فک نزن(رابطه خواهرانه اینجوریه دیگه خیلی با هم رکن😂🫰)
+پس چیکار میخوای کنی
ماریا: صبر کن یه دقیقه
ماریا: الو سلام هیون (شخصیت فرعی هستش هیون)
هیون: بله ماریا ببینم تو کجایی چرا یهو غیبت زد
ماریا: بعدا بهت میگم یه کار ضروری برات دارم
هیون: چی بگو
ماریا: ببین یه لباس شیک و کاری برای خواهرم اماده کن تا بیایم بالا
هیون: چی خواهر؟ لباس شیک؟ چی میگی نمیفهمم از حرفات
ماریا: وای من روسی که حرف نمیزنم کاری که بهت گفتم رو بکن باشه خدافظ
هیون: ای خدا امروز همه زده به سرشون هوفف
ویو ا/ت
با خواهرم رفتیم بالا لباسی که هیون برام اماده کرد را پوشیدم بهم خیلی میومد و سریع رفتم برای مصاحبه کاری
پایان ویو
خانم لی: خب شما سابقه کار داشتید
+خیر
لی: خب حتی هیچ وقت توی محیط کاری نبودید
+خیر
لی: باشه سه روز ازمایشی کار کن اگر خوب نبود ردت میکنیم از الان میتونی شروع کنی
+بله ممنونم خدانگهدار
لی: وقت بخیر
+عا یه لحظه یه سوال داشتم من الان توی چه بخشی باید کار کنم
لی: فعلا منشی چون منشی اقای جئون به مدت یک ماه مرخصی گرفتن فکر میکنم از پس بر بیای دیگه
+بله ممنونم فعلا خدانگهدار
ماریا: چی شد؟
+گفت منشی اقای جئون شم
ماریا: چی واقعا
+اره مگه چیه نپسندیدی حالا چون تو منشی خوشتیپ و معروف ترین رئیس شرکتی نمیپسندی
ماریا: خب مرض تو نمیدونییی اقای جئون مدیر شرکته برادر اقای تهیونگ ولی اقای جئون اونقدر جذاب و کیوت هست که کل دخترای شرکت براش میمیرن البته تهیونگ هم همینطور اما باورم نمیشه دختر(ذوق)
تهیونگ: ماریا
ماریا: بله بفرمایید
تهیونگ: میشه این برگه هارو برام بیاری
ماریا: بله حتما
تهیونگ: ولی ایشون کی هستن
ماریا: خواهرم هستن امروز کارشون رو به عنوان منشی اقای جئون شروع میکنن
تهیونگ: او واقعا ببین از همین الان از من به تو نصیحت جونگکوک ادم کاری هستش اگر چیزیو از قلم بندازی اخراج میشی
+او ممنون و خیلی هم خوشبختم فعلا خدانگهدار
...
ویو ا/ت
رفتم شرکت خواهرم یا بهتره بگم شرکتی که خواهرم توش منشیه خلاصه رفتم وقتی رسیدم دیدم یه شرکت بزرگ و خیلی زیبا و شیکه چند ثانیه همینطور محوش شدو که با صدای خواهرم به خودم اومدم
پایان ویو
ماریا: عا دختر اومدی
+تو از کجا فهمیدی رسیدم
ماریا: به نگهبان سپردم بهم بگه میترسیدم اینجا گم کنی منم حال اینکه دنبالت بگردمو نداشتم
+بدجنس
ماریا: حالا میای بریم تو یا ولی صبر کن ببینم این چه سر و وضعیه ببینم نمیخوای که با اینا بیای داخل
+وا مگه چشه
ماریا: نه نه نمیشه من اینجا ابرو دارم با این لباسا نمیشه عی خداا
+خب الان من چیکار کنم میخوای جادو کنم از اسمون برام لباس بفرستن منم وسط خیابون به این شلوغی لباسمو عوض کنم
ماریا: چرا نگو دختر اینقدر فک نزن(رابطه خواهرانه اینجوریه دیگه خیلی با هم رکن😂🫰)
+پس چیکار میخوای کنی
ماریا: صبر کن یه دقیقه
ماریا: الو سلام هیون (شخصیت فرعی هستش هیون)
هیون: بله ماریا ببینم تو کجایی چرا یهو غیبت زد
ماریا: بعدا بهت میگم یه کار ضروری برات دارم
هیون: چی بگو
ماریا: ببین یه لباس شیک و کاری برای خواهرم اماده کن تا بیایم بالا
هیون: چی خواهر؟ لباس شیک؟ چی میگی نمیفهمم از حرفات
ماریا: وای من روسی که حرف نمیزنم کاری که بهت گفتم رو بکن باشه خدافظ
هیون: ای خدا امروز همه زده به سرشون هوفف
ویو ا/ت
با خواهرم رفتیم بالا لباسی که هیون برام اماده کرد را پوشیدم بهم خیلی میومد و سریع رفتم برای مصاحبه کاری
پایان ویو
خانم لی: خب شما سابقه کار داشتید
+خیر
لی: خب حتی هیچ وقت توی محیط کاری نبودید
+خیر
لی: باشه سه روز ازمایشی کار کن اگر خوب نبود ردت میکنیم از الان میتونی شروع کنی
+بله ممنونم خدانگهدار
لی: وقت بخیر
+عا یه لحظه یه سوال داشتم من الان توی چه بخشی باید کار کنم
لی: فعلا منشی چون منشی اقای جئون به مدت یک ماه مرخصی گرفتن فکر میکنم از پس بر بیای دیگه
+بله ممنونم فعلا خدانگهدار
ماریا: چی شد؟
+گفت منشی اقای جئون شم
ماریا: چی واقعا
+اره مگه چیه نپسندیدی حالا چون تو منشی خوشتیپ و معروف ترین رئیس شرکتی نمیپسندی
ماریا: خب مرض تو نمیدونییی اقای جئون مدیر شرکته برادر اقای تهیونگ ولی اقای جئون اونقدر جذاب و کیوت هست که کل دخترای شرکت براش میمیرن البته تهیونگ هم همینطور اما باورم نمیشه دختر(ذوق)
تهیونگ: ماریا
ماریا: بله بفرمایید
تهیونگ: میشه این برگه هارو برام بیاری
ماریا: بله حتما
تهیونگ: ولی ایشون کی هستن
ماریا: خواهرم هستن امروز کارشون رو به عنوان منشی اقای جئون شروع میکنن
تهیونگ: او واقعا ببین از همین الان از من به تو نصیحت جونگکوک ادم کاری هستش اگر چیزیو از قلم بندازی اخراج میشی
+او ممنون و خیلی هم خوشبختم فعلا خدانگهدار
...
۷.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.