رمان عشق سیاه و سفید...~part:52
(سینو تا وقتی که ا/ت به هوش بیاد اروم اشک میریزه.. ــ)
☆
☆
☆
(چند مین بعد...)
(ا/ت به هوش میاد چشاشو باز میکنه....)
ا/ت: م.. من چ.. چرا اینجام...
سینو: ا/ت به هوش اومدی؟!(خوشحال میشه و لبخند میزنه و چشاش میدرخشع از خوشحالی)
ا/ت: فکر کردم مردم خلاص شدم.... عاح ولی هنوز دردو رنج ادامه داره....
سینو: چی میگی؟! میخواستی منو تنها بزاری؟! تو اشتباه کردی میدونی چقد گریه کردم؟!(ناراحت)
ا/ت: فدات بشم... دیگه گریه نکن...
(سینو دستای ا/ت رو تو دستش میگیرع)
سینو: اخ از دست کیونگ.... یعنی دلش واست نمیسوزه؟!
ا/ت: هعی...
(شکم ا/ت غارو غور میکنه)
سینو: گشنته؟! بزار به پرستار بگم چیزی بیاره...
ا/ت: ممنون سینو
(غذارو میارن....سوپ گوشت که هر سوپی که توش گوشت باشه ا/ت خیلی دوست داره....)
ا/ت: عه اخ جون من از این سوپا دوست دارم....
سینو: تو ایرانی هستی نه؟!این اسمش سوپ گوشته...
ا/ت: اوهوم،وایی من عاشق سوپیم که توش گوشت دارععع...
سینو: نوش جونت...
سینو: تو واقعا خوشگل تر از دخترای کره ای مایی..
(که یهو ا/ت دست از خوردن ور میدارع و یاد همون لیسا میوفته....و با خودش میگه...)
(ا/ت: چه فایده داره اخه... کیونگ باز همون لیسا. و دوست داره...)
ا/ت: اهان ولی درواقعه دخترای کره ای هم خیلی کیوتن....(بروش نمیاره که چیتو ذهنش میکذره و همونان لبخن میزنه و ادامه میده و سوپشو میخوره....)
.. ★
.. ★
.. ★
☆
☆
☆
(چند مین بعد...)
(ا/ت به هوش میاد چشاشو باز میکنه....)
ا/ت: م.. من چ.. چرا اینجام...
سینو: ا/ت به هوش اومدی؟!(خوشحال میشه و لبخند میزنه و چشاش میدرخشع از خوشحالی)
ا/ت: فکر کردم مردم خلاص شدم.... عاح ولی هنوز دردو رنج ادامه داره....
سینو: چی میگی؟! میخواستی منو تنها بزاری؟! تو اشتباه کردی میدونی چقد گریه کردم؟!(ناراحت)
ا/ت: فدات بشم... دیگه گریه نکن...
(سینو دستای ا/ت رو تو دستش میگیرع)
سینو: اخ از دست کیونگ.... یعنی دلش واست نمیسوزه؟!
ا/ت: هعی...
(شکم ا/ت غارو غور میکنه)
سینو: گشنته؟! بزار به پرستار بگم چیزی بیاره...
ا/ت: ممنون سینو
(غذارو میارن....سوپ گوشت که هر سوپی که توش گوشت باشه ا/ت خیلی دوست داره....)
ا/ت: عه اخ جون من از این سوپا دوست دارم....
سینو: تو ایرانی هستی نه؟!این اسمش سوپ گوشته...
ا/ت: اوهوم،وایی من عاشق سوپیم که توش گوشت دارععع...
سینو: نوش جونت...
سینو: تو واقعا خوشگل تر از دخترای کره ای مایی..
(که یهو ا/ت دست از خوردن ور میدارع و یاد همون لیسا میوفته....و با خودش میگه...)
(ا/ت: چه فایده داره اخه... کیونگ باز همون لیسا. و دوست داره...)
ا/ت: اهان ولی درواقعه دخترای کره ای هم خیلی کیوتن....(بروش نمیاره که چیتو ذهنش میکذره و همونان لبخن میزنه و ادامه میده و سوپشو میخوره....)
.. ★
.. ★
.. ★
۹.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.