fake kook
fake kook
part*¹²
خیلی عصبانی بودم و خیلی ناراحت 😔
صدای پاشو میشنیدم برگشتم دیدم که
چینمو: سلام
ا.ت: سلام
چینمو: عع ا.ت خانم شمایید بفرمایید داخل
ا.ت: ها چینمو من نمیدونستم شما اینجایید
👩🏻: چینمو میشناسیش
چینمو: بله این زنه دوستمه جونگکوک
ا.ت: ببخشید شما اینجا چیکار میکنید
چینمو: جونگکوک برای یک هفته داده اینجا باشیم
ا.ت: اها از جونگکوک خبری نداری
چینمو: ها نه نداریم
ا.ت:هروقت زنگ زد خبرم کنید تروخداا
چینمو: چیشده
ا.ت: نمیتونم تعریف کنم تروخدا زنگ زد ازش بپرس کجاست
چینمو: باشه چشم خبرت میکنم
ا.ت:خانم منم واقعا ببخشید خیلی معذرت میخوام که سرتون داد زدم عصبانی بودم
👩🏻: درک میکنم اگه حالتون خوب نیست بفرمایید داخل یکم اروم شوید بعد برید
ا.ت: نه مزاحم نمیشم خدانگهدار
👩🏻: مراقب خودت باش خدانگهدار
با ناراحتی راه افتادم و رفتم خونه
از دید کوک
کوک: رفت
چینمو: اره رفت
کوک: چی میگفت
چینمو: سراغ تورو میگرفت
کوک: چی گفتی
چینمو: گفتم پیداش شد زنگ میزنم
کوک: خوب کردی
👩🏻: من خیلی نگران دختره بودم میترسیدم اتفاقی براش بیفته خیلی ناراحت بود
کوک: بزار بفهمه من چی میکشم
چینمو: باهاش اینکارو نکن خیلی دوست داره
کوک: دوسم داره شاید نمیدونم من که عاشقشم
👩🏻: ولی داد میزد خدامیدونست میخواد چی بگه
چینمو: داد میزد چون تورو دیده بود فک کرد که تو دوس دختر جونگکوکی
👩🏻: نمیدونم
چینمو: یه زنگ بزن بهش
کوک: نمیتونم من قراره فراموشش کنم نه اینکه زنگ بزنم بهش
چینمو: خب انتخاب با خودته میتونی یا نمیتونی
کوک: فک نکنم بتونم ولی ازتون ممنونم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹²
خیلی عصبانی بودم و خیلی ناراحت 😔
صدای پاشو میشنیدم برگشتم دیدم که
چینمو: سلام
ا.ت: سلام
چینمو: عع ا.ت خانم شمایید بفرمایید داخل
ا.ت: ها چینمو من نمیدونستم شما اینجایید
👩🏻: چینمو میشناسیش
چینمو: بله این زنه دوستمه جونگکوک
ا.ت: ببخشید شما اینجا چیکار میکنید
چینمو: جونگکوک برای یک هفته داده اینجا باشیم
ا.ت: اها از جونگکوک خبری نداری
چینمو: ها نه نداریم
ا.ت:هروقت زنگ زد خبرم کنید تروخداا
چینمو: چیشده
ا.ت: نمیتونم تعریف کنم تروخدا زنگ زد ازش بپرس کجاست
چینمو: باشه چشم خبرت میکنم
ا.ت:خانم منم واقعا ببخشید خیلی معذرت میخوام که سرتون داد زدم عصبانی بودم
👩🏻: درک میکنم اگه حالتون خوب نیست بفرمایید داخل یکم اروم شوید بعد برید
ا.ت: نه مزاحم نمیشم خدانگهدار
👩🏻: مراقب خودت باش خدانگهدار
با ناراحتی راه افتادم و رفتم خونه
از دید کوک
کوک: رفت
چینمو: اره رفت
کوک: چی میگفت
چینمو: سراغ تورو میگرفت
کوک: چی گفتی
چینمو: گفتم پیداش شد زنگ میزنم
کوک: خوب کردی
👩🏻: من خیلی نگران دختره بودم میترسیدم اتفاقی براش بیفته خیلی ناراحت بود
کوک: بزار بفهمه من چی میکشم
چینمو: باهاش اینکارو نکن خیلی دوست داره
کوک: دوسم داره شاید نمیدونم من که عاشقشم
👩🏻: ولی داد میزد خدامیدونست میخواد چی بگه
چینمو: داد میزد چون تورو دیده بود فک کرد که تو دوس دختر جونگکوکی
👩🏻: نمیدونم
چینمو: یه زنگ بزن بهش
کوک: نمیتونم من قراره فراموشش کنم نه اینکه زنگ بزنم بهش
چینمو: خب انتخاب با خودته میتونی یا نمیتونی
کوک: فک نکنم بتونم ولی ازتون ممنونم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۹k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.