رمان عشق مثلث پارت ۳۵
+س..سلام اها که اینطور
×ام من به خانم اریکا کاراته یاد میدم
+آها
$جونگ کوک تو منو همیشه اریکا صدا میکردی چرا الان خانم اریکا شدم؟
+واو ام جونگ کوک تو برو کارتو بکن من ناهارو میپزم
$نه کارمون تموم شد
×آ.آره کارمون تموم شد
+پس منو اریکا ناهارو میپزیم
×اوکی من یه دوش میگریم میام
+باش برو
با اریکا خیلی صمیمی شدم خیلی دختر نازی بود و به جونگ کوک خیلی میومد نه چرا به سرم این فک رسید شاید جونگ کوک دوسش نداره یا شایدم داره
جونگ کوک از حموم دراومد ماهم سفره رو چیدیم نشستیم...داشتم میخوردم با دهن پر گفتم
+هیونگ مین سو بازنشسته شده
×اوهوم میدونم
+رفتم خونشون ولی درو باز نکرد اصلا ازش خبری نیست تو میدونی کجاست؟
×ا..اون..رفته
با حرفش غذا تو گلوم پرید اریکا هی به کمرم میزد تا حالم خوب بشه
+یعنی چی رفته کجا رفته؟
×آمریکا
+چ..چرا؟
×گفت دیگه نمیتونه اینجا بمونه مامان باباشم تو آمریکا هستن خواست پیششون بمونه
+پس چرا با من خداحافظی نکرد
×چه انتظاری داشتی میخواستی بیاد خونه تهوینگ و جیمین باهات خداحافظ کنه؟
+راست میگی حداقل از تلفن میگفت
×دیگه نمیدونم
+اوفف شمارشو داری
×گفته به کسی ندم
+چرا حتی من؟
×حتی تو
....
$خوب دیگه من برم
+خوب میموندی اینجا دیگه
$نه ممنونم مامانم نگرانم میشه
+اوکی
$ا..استاد خداحافظ
به زور تو چشماش نگاه میکرد
×خداحافظ فردا میبینمت
وقتی درو بست
+هیونگ من عاشق شده
جونگ کوک با تعجب بهم زول زد
×سوجین سرت به جایی خورده؟
+هیونگ چرا نمیفهمی اون بهت علاقه داره اصلا نمیتونست به چشمات نگاه کنه یعتی خجالت میکشه
جونگ کوک سرشو خواروند
×هاا ام نمیدونم
+چی یعنی واقعیت داره؟هورا داداشم عاشق شده
×سوجین بسهه
+باش ولی ببین آخر بهم دیگه وابسته میشین
×...
+خوب بدون من چیکار میکردی؟
×هیچی ها راستی برو اتاقت و ببین
+مگه چیشده؟
×برو دیگه
+اوکی
رفتم اتاقم تا درد باز کردم باورم نمیشد تم اتاقم عوض شده
×خوشت اومد
+مگه میشه خوشم نیاد خیلی هم عالیه
×خوب پس،فردا وسایلاتو جمع کن ساعت ۸ میارمت
+ممنونم اوپا
×خیله خوب برو دوست پسرات نگرانت میشن
+جججووونننگگگ ککوووکک
خندید×باش باش
+بای فردا میبینمت
×بای
رفتم خونه (جیمین و تهیونگ)ساعت ۴ و نیم بود
درو زدم جیمین باز کرد دستمو محکم کشید و درو بست منو کبوند به در
+جیمین چیکار میکنی تهیونگ خونست
_نترس خونه نیست
+م..میخوای چیکار کنی
_هیچ فقط میبوسمت
+خو
تا خواستم حرف بزنم لباش ورو لبام گذاشت...
(حالا خودتون بدونین فقط بوسیدن بیشتر از این نه)
رو زمین نشستیم منو از پشت بغل کرد سرشو گذاشت رو شونم و بعضی وقتا میبرد تو گردنم که مورمورم میشد
با خنده+نکن
_خیلی کیف میده وقتی با عیشقم حال کنم
+ 😅
پشت سرهم لپمو میبوسید
+جیمین نکن
_چرا
+برگشتم سمتش دستامو دور گردنش حلقه کردم و به چشماش زل زدم
اونم دستاشو دور کمرم برد و با خنده بهم زل زد
+جیمینا
_هوومم
+قول میدی همیشه دوسم داشته باشی
_من تا آخر عمرم عاشقت میمونم
+قول میدی منو ببخشی؟
_مگه چیکار کردی؟
+این هفت سال خیلی به خاطر من سختی کشیدی
_بیا دیگه به اینجور چیزا فک نکینم
+اوهوم
_حالا یه بوس دیگه هم بهم میدی؟
خندیدم و یه بوسه دیگه رو لباش گذاشتم
#نویسنده
تهیونگ تا درو باز کرد اونارو باهم دید از قسط درو محکم بست تا بفهمن
سوجین و جیمین از هم جداشدن
+ت..هیو..نگ تو کی اومدی
_عشقم بیا بشین
تهیونگ با قدم های محکم به سمت جیمین رفت و یقشو گرفت و بلند کرد
_چیکار میکنی؟
+تهیونگ ولش کن،تهیونگ
تهیونگ یه مشت به جیمین زد که افتاد زمین
سوجین رفت پیش جیمین
+جیمین حالت خوبه
_خوبم من چیزیم نیست
بلند شد و یه مشت زد به تهیونگ که اونم افتاد زمین
+جیمین نکن
_آخرین بارت باشه منو میزنی
@لعنت بهت جیمین لعنت
×ام من به خانم اریکا کاراته یاد میدم
+آها
$جونگ کوک تو منو همیشه اریکا صدا میکردی چرا الان خانم اریکا شدم؟
+واو ام جونگ کوک تو برو کارتو بکن من ناهارو میپزم
$نه کارمون تموم شد
×آ.آره کارمون تموم شد
+پس منو اریکا ناهارو میپزیم
×اوکی من یه دوش میگریم میام
+باش برو
با اریکا خیلی صمیمی شدم خیلی دختر نازی بود و به جونگ کوک خیلی میومد نه چرا به سرم این فک رسید شاید جونگ کوک دوسش نداره یا شایدم داره
جونگ کوک از حموم دراومد ماهم سفره رو چیدیم نشستیم...داشتم میخوردم با دهن پر گفتم
+هیونگ مین سو بازنشسته شده
×اوهوم میدونم
+رفتم خونشون ولی درو باز نکرد اصلا ازش خبری نیست تو میدونی کجاست؟
×ا..اون..رفته
با حرفش غذا تو گلوم پرید اریکا هی به کمرم میزد تا حالم خوب بشه
+یعنی چی رفته کجا رفته؟
×آمریکا
+چ..چرا؟
×گفت دیگه نمیتونه اینجا بمونه مامان باباشم تو آمریکا هستن خواست پیششون بمونه
+پس چرا با من خداحافظی نکرد
×چه انتظاری داشتی میخواستی بیاد خونه تهوینگ و جیمین باهات خداحافظ کنه؟
+راست میگی حداقل از تلفن میگفت
×دیگه نمیدونم
+اوفف شمارشو داری
×گفته به کسی ندم
+چرا حتی من؟
×حتی تو
....
$خوب دیگه من برم
+خوب میموندی اینجا دیگه
$نه ممنونم مامانم نگرانم میشه
+اوکی
$ا..استاد خداحافظ
به زور تو چشماش نگاه میکرد
×خداحافظ فردا میبینمت
وقتی درو بست
+هیونگ من عاشق شده
جونگ کوک با تعجب بهم زول زد
×سوجین سرت به جایی خورده؟
+هیونگ چرا نمیفهمی اون بهت علاقه داره اصلا نمیتونست به چشمات نگاه کنه یعتی خجالت میکشه
جونگ کوک سرشو خواروند
×هاا ام نمیدونم
+چی یعنی واقعیت داره؟هورا داداشم عاشق شده
×سوجین بسهه
+باش ولی ببین آخر بهم دیگه وابسته میشین
×...
+خوب بدون من چیکار میکردی؟
×هیچی ها راستی برو اتاقت و ببین
+مگه چیشده؟
×برو دیگه
+اوکی
رفتم اتاقم تا درد باز کردم باورم نمیشد تم اتاقم عوض شده
×خوشت اومد
+مگه میشه خوشم نیاد خیلی هم عالیه
×خوب پس،فردا وسایلاتو جمع کن ساعت ۸ میارمت
+ممنونم اوپا
×خیله خوب برو دوست پسرات نگرانت میشن
+جججووونننگگگ ککوووکک
خندید×باش باش
+بای فردا میبینمت
×بای
رفتم خونه (جیمین و تهیونگ)ساعت ۴ و نیم بود
درو زدم جیمین باز کرد دستمو محکم کشید و درو بست منو کبوند به در
+جیمین چیکار میکنی تهیونگ خونست
_نترس خونه نیست
+م..میخوای چیکار کنی
_هیچ فقط میبوسمت
+خو
تا خواستم حرف بزنم لباش ورو لبام گذاشت...
(حالا خودتون بدونین فقط بوسیدن بیشتر از این نه)
رو زمین نشستیم منو از پشت بغل کرد سرشو گذاشت رو شونم و بعضی وقتا میبرد تو گردنم که مورمورم میشد
با خنده+نکن
_خیلی کیف میده وقتی با عیشقم حال کنم
+ 😅
پشت سرهم لپمو میبوسید
+جیمین نکن
_چرا
+برگشتم سمتش دستامو دور گردنش حلقه کردم و به چشماش زل زدم
اونم دستاشو دور کمرم برد و با خنده بهم زل زد
+جیمینا
_هوومم
+قول میدی همیشه دوسم داشته باشی
_من تا آخر عمرم عاشقت میمونم
+قول میدی منو ببخشی؟
_مگه چیکار کردی؟
+این هفت سال خیلی به خاطر من سختی کشیدی
_بیا دیگه به اینجور چیزا فک نکینم
+اوهوم
_حالا یه بوس دیگه هم بهم میدی؟
خندیدم و یه بوسه دیگه رو لباش گذاشتم
#نویسنده
تهیونگ تا درو باز کرد اونارو باهم دید از قسط درو محکم بست تا بفهمن
سوجین و جیمین از هم جداشدن
+ت..هیو..نگ تو کی اومدی
_عشقم بیا بشین
تهیونگ با قدم های محکم به سمت جیمین رفت و یقشو گرفت و بلند کرد
_چیکار میکنی؟
+تهیونگ ولش کن،تهیونگ
تهیونگ یه مشت به جیمین زد که افتاد زمین
سوجین رفت پیش جیمین
+جیمین حالت خوبه
_خوبم من چیزیم نیست
بلند شد و یه مشت زد به تهیونگ که اونم افتاد زمین
+جیمین نکن
_آخرین بارت باشه منو میزنی
@لعنت بهت جیمین لعنت
۱۱.۲k
۱۸ آبان ۱۴۰۰