پارت 1
=کیم ات و 10 سالشه و پرورشگاهیه دختر آرومه ولی اگه باهاش صمیمی شی انقدر حرف میزنه که نفسش بند بیاد
~جونگ کوک 27 ساله و خوب پسر صالحی نیست سردو بی احساس
ــــــــــــ
داشتیم ناهار میخردیم
معلم: ات بیا
دنبال معلمم راه افتادم بردم تو دفتر
مدیر: آها اومد
معلم: ات تورو یکی به سرپرستی قبول کرده
با این حرفش یه لبخند محوی زدم
مدیر: آقای جئون همونطور که میخواستید آرومو درس خون و با ادب
~خوبه ببینم آبنبات اسمت چیه
=ا ات.. کیم ات
~دوست داری من پدرت باشم
=نظری ندارم
~همینو برمیدارم
~خوب آبنبات کوچولو بیا بریم خونه من
رفتمو فرم پرورشگاهو در اوردمو یه لباس معمولی پوشیدم
و چمدون کوچیکمو برداشتمو رفتم پیش اون آقاهه
~آماده شدی بیا بریم
سوار ماشینش شدیم و رسیدیم به یه قصر
ــــــــــــــ
~خوب آبنبات کوچولو اینم خونه جدیدت
=چقدر قشنگه
پیاده شدم و یه اتاق کوچیکو صورتی بهم دادن
لباسامو تو کمد چیدم
از در اتاقم داشتم قایمکی نگاش میکردم که داشت تلوزیون نگاه میکرد
~شاهزاده میدونستی دید زدن چقدر کار زشتیه
=هیی ببخشید
رفتم تو اتاقو از قفصه ها یه داستان برداشتم و شروع کردم به خوندن
داستانم تموم شدو رفتم بیرون از اتاق که دیدم همون مرده نیست رفتم تو آشپز خونه دیدم داره چیزی درست میکنه و زیرلب یه آهنگ میخوند
تنها چیزی که یادمه که مدیر بهش گفت آقای جئون
=آقای جئون
برگشت سمتم
~آقای جئون؟ اسمم جئون جونگ کوکه
=جونگ کوکشی چی درست میکنی
~کوکی.. دوستش داری
=کوکی چیه؟
~یا خدااا... یه بیسکوئیت هست که دایره دایره روش کاکائو داره
=به نظرم خوشمزست.. میتونم کمک کنم
اومد سمتم
~چرا که ن
و بغلم کردو گذاشتم رو اوپن
~دوست داری بری مدرسه
=تو پرورشگا خوندنو نوشتن بهمون یاد دادن
~میتونی بشماری
=1-2-3-70-5-4-12
~از فردا میبرمت مدرسه
=ممنون
~خوب حالا بزاریمشون تو فر
جونگ کوک اون سینیو گذاشت تو یه دستگاه که خودش میگفت فر
~خب وروجک کوچولو بریم تو حال تا برات کارتون بزارم
~جونگ کوک 27 ساله و خوب پسر صالحی نیست سردو بی احساس
ــــــــــــ
داشتیم ناهار میخردیم
معلم: ات بیا
دنبال معلمم راه افتادم بردم تو دفتر
مدیر: آها اومد
معلم: ات تورو یکی به سرپرستی قبول کرده
با این حرفش یه لبخند محوی زدم
مدیر: آقای جئون همونطور که میخواستید آرومو درس خون و با ادب
~خوبه ببینم آبنبات اسمت چیه
=ا ات.. کیم ات
~دوست داری من پدرت باشم
=نظری ندارم
~همینو برمیدارم
~خوب آبنبات کوچولو بیا بریم خونه من
رفتمو فرم پرورشگاهو در اوردمو یه لباس معمولی پوشیدم
و چمدون کوچیکمو برداشتمو رفتم پیش اون آقاهه
~آماده شدی بیا بریم
سوار ماشینش شدیم و رسیدیم به یه قصر
ــــــــــــــ
~خوب آبنبات کوچولو اینم خونه جدیدت
=چقدر قشنگه
پیاده شدم و یه اتاق کوچیکو صورتی بهم دادن
لباسامو تو کمد چیدم
از در اتاقم داشتم قایمکی نگاش میکردم که داشت تلوزیون نگاه میکرد
~شاهزاده میدونستی دید زدن چقدر کار زشتیه
=هیی ببخشید
رفتم تو اتاقو از قفصه ها یه داستان برداشتم و شروع کردم به خوندن
داستانم تموم شدو رفتم بیرون از اتاق که دیدم همون مرده نیست رفتم تو آشپز خونه دیدم داره چیزی درست میکنه و زیرلب یه آهنگ میخوند
تنها چیزی که یادمه که مدیر بهش گفت آقای جئون
=آقای جئون
برگشت سمتم
~آقای جئون؟ اسمم جئون جونگ کوکه
=جونگ کوکشی چی درست میکنی
~کوکی.. دوستش داری
=کوکی چیه؟
~یا خدااا... یه بیسکوئیت هست که دایره دایره روش کاکائو داره
=به نظرم خوشمزست.. میتونم کمک کنم
اومد سمتم
~چرا که ن
و بغلم کردو گذاشتم رو اوپن
~دوست داری بری مدرسه
=تو پرورشگا خوندنو نوشتن بهمون یاد دادن
~میتونی بشماری
=1-2-3-70-5-4-12
~از فردا میبرمت مدرسه
=ممنون
~خوب حالا بزاریمشون تو فر
جونگ کوک اون سینیو گذاشت تو یه دستگاه که خودش میگفت فر
~خب وروجک کوچولو بریم تو حال تا برات کارتون بزارم
۵.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.