P22
ویو کوک
با وارد شدنم به خونه با قیافه ی درهم رز که سعی در پیمودن اون همه پله رو داشت مواجه شدم...سریع از پله ها رفتم بالا و دقیقا همون موقع که می خواست سرش گیج بره بیوفته گرفتمش....
کوک:کی گفت بیای پایین؟(جدی)
رز:ب...بخشید(سرخ شده از خجالت)
کوک:الان دقیقا داری از کی خجالت می کشی؟
رز:کی؟من؟خجالت؟اتفاقا من انقدر پرو ام
کوک:که تو پر رویی؟
رز:اره
کوک:خب....امتحانش ضرر نداره
رز:چ...چی ضرر نداره؟(مشکوک و کمی ترسیده)
که بغلش کردم و بلندش کردم(بدم میاد بنویسم براید استایل...اههه....اصلا چندشم میشه....موقع خوندنش توی فیک اوکیم ولی نه موقع نوشتنش👍) و بردمش به سمت اتاق و گذاشمتش رو تخت و به صورتش نزدیک شدم که اون صورتشو برد عقب تر....هی من میومدم جلو اونم سرشو میبرد عقب تر تا جایی که به دیوار خورد....که یهو شروع کرد با بغض حرف زدن و سرشو انداخت پایین
رز:ک...کوک(بغض)
کوک:بله(خیره بهش)
رز:من خوب میدونم که چه زخمی به تو زدم که برات از زخم واقعی هم دردناک تره....منم حاظرم هر کاری که تو میگی انجام بدم که شده یزره هم منو ببخشی....حرف اصلیم اینه....اگر که فکر میکنی که نمیتونی منو ببخشی من همین الان وسایلمو جمع میکنم و میرم یه جایی که اصلا یادت نیاد منی هم وجود داشته....اگرم که تو بخوای من بمونم....میمونم....فقط کافیه از من بخوای....من...(گریهههه)
انگشتمو گذاتشم رو لباش و صورتشو با دستام قاب کردم
کوک:ششش....کافیه....دیگه هیچی نشنوم....تو اگرم خودتم بخوای بری باید از روی جنازه ی من رد بشی...هر کجای دنیا هم که بری بازم پیدات میکنمو برت میگردونم پیش خودم...دیگه هم نمیخواد نگران اون قضیه باشی...میدونم که مجبور بودی......در ضمن....اصلا پرو بودن بهت نمیاد(آخرش با خنده)
رز:قبوله....تو بردی(سعی در پاک کردن اشکاش)
کوک:گرسنه ای؟
رز:چ...چی؟....ن..نه اصلا(همون موقع صدای قار و قور میاد)
صدای شکمش بلند شد که از خجالت سرشو انداخت زیر...سعی کردم نگاش کنم...عین گوجه قرمز شده بود
کوک:چرا خجالت میکشی؟چند روزه چیزی نخوردی...تا وقتی که میام یکم استراحت کن
رز:(سرشو به نشانه رضایت تکون میده)
شروط
لایک:۱۳
کامنت:۶
میدونم این پارت زیادی چرت و کم شد به روم نیارین
درضمن
خدا سر شاهده یه لایک کم داشته باشه نمیزارم...
چون واقعا سرم شلوغه و ممکنه تا دو سه هفته فعالیتی نداشته باشم
بای
با وارد شدنم به خونه با قیافه ی درهم رز که سعی در پیمودن اون همه پله رو داشت مواجه شدم...سریع از پله ها رفتم بالا و دقیقا همون موقع که می خواست سرش گیج بره بیوفته گرفتمش....
کوک:کی گفت بیای پایین؟(جدی)
رز:ب...بخشید(سرخ شده از خجالت)
کوک:الان دقیقا داری از کی خجالت می کشی؟
رز:کی؟من؟خجالت؟اتفاقا من انقدر پرو ام
کوک:که تو پر رویی؟
رز:اره
کوک:خب....امتحانش ضرر نداره
رز:چ...چی ضرر نداره؟(مشکوک و کمی ترسیده)
که بغلش کردم و بلندش کردم(بدم میاد بنویسم براید استایل...اههه....اصلا چندشم میشه....موقع خوندنش توی فیک اوکیم ولی نه موقع نوشتنش👍) و بردمش به سمت اتاق و گذاشمتش رو تخت و به صورتش نزدیک شدم که اون صورتشو برد عقب تر....هی من میومدم جلو اونم سرشو میبرد عقب تر تا جایی که به دیوار خورد....که یهو شروع کرد با بغض حرف زدن و سرشو انداخت پایین
رز:ک...کوک(بغض)
کوک:بله(خیره بهش)
رز:من خوب میدونم که چه زخمی به تو زدم که برات از زخم واقعی هم دردناک تره....منم حاظرم هر کاری که تو میگی انجام بدم که شده یزره هم منو ببخشی....حرف اصلیم اینه....اگر که فکر میکنی که نمیتونی منو ببخشی من همین الان وسایلمو جمع میکنم و میرم یه جایی که اصلا یادت نیاد منی هم وجود داشته....اگرم که تو بخوای من بمونم....میمونم....فقط کافیه از من بخوای....من...(گریهههه)
انگشتمو گذاتشم رو لباش و صورتشو با دستام قاب کردم
کوک:ششش....کافیه....دیگه هیچی نشنوم....تو اگرم خودتم بخوای بری باید از روی جنازه ی من رد بشی...هر کجای دنیا هم که بری بازم پیدات میکنمو برت میگردونم پیش خودم...دیگه هم نمیخواد نگران اون قضیه باشی...میدونم که مجبور بودی......در ضمن....اصلا پرو بودن بهت نمیاد(آخرش با خنده)
رز:قبوله....تو بردی(سعی در پاک کردن اشکاش)
کوک:گرسنه ای؟
رز:چ...چی؟....ن..نه اصلا(همون موقع صدای قار و قور میاد)
صدای شکمش بلند شد که از خجالت سرشو انداخت زیر...سعی کردم نگاش کنم...عین گوجه قرمز شده بود
کوک:چرا خجالت میکشی؟چند روزه چیزی نخوردی...تا وقتی که میام یکم استراحت کن
رز:(سرشو به نشانه رضایت تکون میده)
شروط
لایک:۱۳
کامنت:۶
میدونم این پارت زیادی چرت و کم شد به روم نیارین
درضمن
خدا سر شاهده یه لایک کم داشته باشه نمیزارم...
چون واقعا سرم شلوغه و ممکنه تا دو سه هفته فعالیتی نداشته باشم
بای
۲۷۰
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.