♧گل خار دار♧
♧گل خار دار♧
★P①★
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم بیدار شدم و ی تکونی خوردمو گوشیمو برداشتم و با چیزی ک دیدم خوابو یادم رف ساعت 7:30 بود و باید نزدیک 8 مدرسه میبودم سریع بلند شدم رفتم ی دوش 10 مینی گرفتم بعد اومدم و موهامو خشک کردم و روپوش مدرسمو پوشیدم امروز اولین روز دبیرستان بود و مثل همیشه پدرو مادرم زودتر از من بیدار شدن و رفتن سرکار و باید خودم کارامو بکنم ب هر حال لباس فورم مدرسمو پوشیدم و ی عطر ملایم زدم و موهامو شونه کردم و ساعت 7:55 از خونه ازم بیرون و بعد 15 مین رسیدم ب مدرسه جلو در مدرسه ی نفس عمیق کشیدم و آروم با خودم گفتم.. هووو ا.ت امروز اولین روز دبیرستانته بهش گند نزن و برا خودت دشمن درست نکن هوووو بزن بریم.. و وارد مدرسه شدم یکم نگران بودم و استرس داشتم ولی زیاد نشون نمیدادم خودمو جمو جور کردم و سعی کردم با یکی حرف بزنم همین جوری ک ب دانش آموزای دیگ نگاه میکردم و دور حیاط قدم میزدم با چشمام دنبال ی آدم خاص بودم ک چشمم ب حیاط پشتی مدرسه افتاد ک سایه مدرسه باعث شده بود ک ویو تاریکی داشته باشه کنجکاویم گل کرد و دوست داشتم بدونم اونجا چ خبرع و تازه من باید این مدرسه رو بشناسم دیگ پس دلو زدم به دریا و آماده هر چیزی شدم و رفتم توش آروم آروم قدم میزدم واقعا حیاط پشتی خیلی درازو خلوته فقط من اونجا بودم و اینقدر اونجا ساکت بود ک صدای قدمام رو ب وضوح میشنیدم راستی بقل حیاط پشتی ی باغچه باریک پر از گل های رز قرمز بود تقریبا ب وسطای حیاط پشتی رسیده بودم ک صدای پا از پشت سرم اومد
★P①★
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم بیدار شدم و ی تکونی خوردمو گوشیمو برداشتم و با چیزی ک دیدم خوابو یادم رف ساعت 7:30 بود و باید نزدیک 8 مدرسه میبودم سریع بلند شدم رفتم ی دوش 10 مینی گرفتم بعد اومدم و موهامو خشک کردم و روپوش مدرسمو پوشیدم امروز اولین روز دبیرستان بود و مثل همیشه پدرو مادرم زودتر از من بیدار شدن و رفتن سرکار و باید خودم کارامو بکنم ب هر حال لباس فورم مدرسمو پوشیدم و ی عطر ملایم زدم و موهامو شونه کردم و ساعت 7:55 از خونه ازم بیرون و بعد 15 مین رسیدم ب مدرسه جلو در مدرسه ی نفس عمیق کشیدم و آروم با خودم گفتم.. هووو ا.ت امروز اولین روز دبیرستانته بهش گند نزن و برا خودت دشمن درست نکن هوووو بزن بریم.. و وارد مدرسه شدم یکم نگران بودم و استرس داشتم ولی زیاد نشون نمیدادم خودمو جمو جور کردم و سعی کردم با یکی حرف بزنم همین جوری ک ب دانش آموزای دیگ نگاه میکردم و دور حیاط قدم میزدم با چشمام دنبال ی آدم خاص بودم ک چشمم ب حیاط پشتی مدرسه افتاد ک سایه مدرسه باعث شده بود ک ویو تاریکی داشته باشه کنجکاویم گل کرد و دوست داشتم بدونم اونجا چ خبرع و تازه من باید این مدرسه رو بشناسم دیگ پس دلو زدم به دریا و آماده هر چیزی شدم و رفتم توش آروم آروم قدم میزدم واقعا حیاط پشتی خیلی درازو خلوته فقط من اونجا بودم و اینقدر اونجا ساکت بود ک صدای قدمام رو ب وضوح میشنیدم راستی بقل حیاط پشتی ی باغچه باریک پر از گل های رز قرمز بود تقریبا ب وسطای حیاط پشتی رسیده بودم ک صدای پا از پشت سرم اومد
۷.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.