در مقاتل وارد شده است که:
در مقاتل وارد شده است که:
در میان اسیران دخترکی بود از امام به نام فاطمه که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، بر بالای شتر برهنه راه درازی پیموده، کعب نیزه و تازیانه خورده. پدر او را خیلی دوست می داشت، محبت این دختر در دل امام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دمبدم مانند دسته گل او را می بویید و می بوسید، و شبها هم در بغل امام می خوابید…پیوسته احوال پدر می پرسید و گریه می کرد که: «این ابی و والدی و المحامی عنی» به هر نحوی بود زنها او را آرام می کردند، تا آنکه از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رسیدند. تا آنکه… [۱]
به راستی رقیه ای که در آغوش نور می خوابید، چه می دانست از تاریکی و ظلمات بیابان. او که لالایی کودکانه اش ذکر خدا از زبان حجت خدا بود، چه می دانست نعره های وحوش کوفه و شام را و او که با ترنم نوازش وحی بزرگ شده بود چه می دانست از طبل و دهل و شیپور جنگ و … .
۱٫ سحاب رحمت: ۷۶۷؛ ریاض القدس: ۴/۲۷۲٫
در میان اسیران دخترکی بود از امام به نام فاطمه که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، بر بالای شتر برهنه راه درازی پیموده، کعب نیزه و تازیانه خورده. پدر او را خیلی دوست می داشت، محبت این دختر در دل امام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دمبدم مانند دسته گل او را می بویید و می بوسید، و شبها هم در بغل امام می خوابید…پیوسته احوال پدر می پرسید و گریه می کرد که: «این ابی و والدی و المحامی عنی» به هر نحوی بود زنها او را آرام می کردند، تا آنکه از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رسیدند. تا آنکه… [۱]
به راستی رقیه ای که در آغوش نور می خوابید، چه می دانست از تاریکی و ظلمات بیابان. او که لالایی کودکانه اش ذکر خدا از زبان حجت خدا بود، چه می دانست نعره های وحوش کوفه و شام را و او که با ترنم نوازش وحی بزرگ شده بود چه می دانست از طبل و دهل و شیپور جنگ و … .
۱٫ سحاب رحمت: ۷۶۷؛ ریاض القدس: ۴/۲۷۲٫
۳۲۳
۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.