پارت11
پارت11
ا.ت:سلام من اومدم
آجوما:خوش اومدی دخترم
ا.ت:مامان بابام نیستن؟
آجوما:نه دخترم از صبح رفتن بیرون تا الان
ا.ت:آها که اینطور من میرم بالا
آجوما:دخترم زود بیا پایین برای ناهار پسرم توهم زود بیا
بونگی:چشم آجوما
ا.ت:باشه الان میام
رفتم توی اتاقم لباسمو با لباس راحتی عوض کردم و رفتم پایین ناهارمو که خوردم یه فیلم انتخاب کردم و با یونگی نشستیم دیدیم تموم که شد به بورا پیام دادم
ا.ت:هی خره چطوری؟
بورا:خوبم گاوه کاری داشتی مزاحم شدی؟
ا.ت:آره ساعت 5 میام دنبالت بریم خرید
بورا:باشه
ا.ت:فعلا
بورا:بای
بلند شدم رفتم توی اتاقم تکالیفم رو نوشتم بعد از تموم شدن تکالیفم رفتم حموم تقریبا 2 ساعت توی حموم بودم راستش داشتم برای شامپوهای توی حموم کنسرت میزاشتم بالاخره اومدم بیرون ساعت 4 بود موهامو خشک کردم یه آرایش خیلی لایت انجام دادمو لباسمو پوشیدم(اسلاید2 لباس ا.ت اسلاید3 لباس بورا) و رفتم پیشه یونگی
ا.ت:یونگی جونم داداشه مهربونم میشه...
یونگی:باز چی میخوایی؟
ا.ت:میخوام با بورا برم خرید میشه برسونیمون؟
یونگی:باشه برو توی ماشین الان میام
ا.ت:مرسی
و رفتم نزدیکش و روی گونش یه بوس ریزی گذاشتم و رفتم توی ماشین نشستم تا بیاد
وقتی اومد رفتیم دنبال بورا سوارش کردیم بعد از چند مین رسیدم منو بورا پیاده شدیم
ا.ت:مرسی داداشی
یونگی:خواهش
بعد دست بورا رو گرفتم رفتیم داخل مرکز خرید از این مغازه به اون مغازه میرفتیم توی هر مغازه ای که میرفتیم حتما باید یه چیزی میخریدم
بورا:یااا ا.ت خسته شدم همه مغازه هارو رفتی دیگه
ا.ت:نه این یکی مونده بیا بریم
بورا:اوف باشه بریم
کلی چیز خریدیم از مرکز خرید اومدیم بیرون زنگ زدم به یونگی که بیاد دنبالمون
یه فکری فرداو پس فردا تعطیله میتونم بورا رو مجبور کنم پیشم بمونه
ا.ت:هی بورا امشب پیشم میمونی؟
بورا:من که دوست دارم پیشت بمونم ولی شاید مامانم نزاره
ا.ت:یه لحظه وایسا
گوشیمو از داخله کیفم در اوردم زنگ زدم به مامانه بورا
م.ب:سلام ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت:سلام خاله من خوبم
م.ب:چیزی شده زنگ زدی؟
ا.ت:آره میشه بورا امشب رو پیش من بمونه؟
م.ب:اوه باشه میتونه بمونه ولی چرا خودش زنگ نزد؟
یه نگاهی به بورا کردم و جواب دادم
ا.ت:دستش گیر بود نتونست بهتون زنگ بزنه
م.ب:او باشه من دیگه قطع میکنم
ا.ت باشه
و گوشیو قطع کردم
ا.ت:خب اینم از این دیدی مامانت گذاشت
بورا همون جور که دهنش باز مونده بود گفت
بورا:مطمعنی این مامانه من بود؟
ا.ت:آره مطمعنم عه بیا یونگی اومد
و رفتیم سوار شدیم
ادامه دارد.....
شرط:
لایک بالای 8 تا
کامنت بالای 16 تا
منتظرم😎❤
ا.ت:سلام من اومدم
آجوما:خوش اومدی دخترم
ا.ت:مامان بابام نیستن؟
آجوما:نه دخترم از صبح رفتن بیرون تا الان
ا.ت:آها که اینطور من میرم بالا
آجوما:دخترم زود بیا پایین برای ناهار پسرم توهم زود بیا
بونگی:چشم آجوما
ا.ت:باشه الان میام
رفتم توی اتاقم لباسمو با لباس راحتی عوض کردم و رفتم پایین ناهارمو که خوردم یه فیلم انتخاب کردم و با یونگی نشستیم دیدیم تموم که شد به بورا پیام دادم
ا.ت:هی خره چطوری؟
بورا:خوبم گاوه کاری داشتی مزاحم شدی؟
ا.ت:آره ساعت 5 میام دنبالت بریم خرید
بورا:باشه
ا.ت:فعلا
بورا:بای
بلند شدم رفتم توی اتاقم تکالیفم رو نوشتم بعد از تموم شدن تکالیفم رفتم حموم تقریبا 2 ساعت توی حموم بودم راستش داشتم برای شامپوهای توی حموم کنسرت میزاشتم بالاخره اومدم بیرون ساعت 4 بود موهامو خشک کردم یه آرایش خیلی لایت انجام دادمو لباسمو پوشیدم(اسلاید2 لباس ا.ت اسلاید3 لباس بورا) و رفتم پیشه یونگی
ا.ت:یونگی جونم داداشه مهربونم میشه...
یونگی:باز چی میخوایی؟
ا.ت:میخوام با بورا برم خرید میشه برسونیمون؟
یونگی:باشه برو توی ماشین الان میام
ا.ت:مرسی
و رفتم نزدیکش و روی گونش یه بوس ریزی گذاشتم و رفتم توی ماشین نشستم تا بیاد
وقتی اومد رفتیم دنبال بورا سوارش کردیم بعد از چند مین رسیدم منو بورا پیاده شدیم
ا.ت:مرسی داداشی
یونگی:خواهش
بعد دست بورا رو گرفتم رفتیم داخل مرکز خرید از این مغازه به اون مغازه میرفتیم توی هر مغازه ای که میرفتیم حتما باید یه چیزی میخریدم
بورا:یااا ا.ت خسته شدم همه مغازه هارو رفتی دیگه
ا.ت:نه این یکی مونده بیا بریم
بورا:اوف باشه بریم
کلی چیز خریدیم از مرکز خرید اومدیم بیرون زنگ زدم به یونگی که بیاد دنبالمون
یه فکری فرداو پس فردا تعطیله میتونم بورا رو مجبور کنم پیشم بمونه
ا.ت:هی بورا امشب پیشم میمونی؟
بورا:من که دوست دارم پیشت بمونم ولی شاید مامانم نزاره
ا.ت:یه لحظه وایسا
گوشیمو از داخله کیفم در اوردم زنگ زدم به مامانه بورا
م.ب:سلام ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت:سلام خاله من خوبم
م.ب:چیزی شده زنگ زدی؟
ا.ت:آره میشه بورا امشب رو پیش من بمونه؟
م.ب:اوه باشه میتونه بمونه ولی چرا خودش زنگ نزد؟
یه نگاهی به بورا کردم و جواب دادم
ا.ت:دستش گیر بود نتونست بهتون زنگ بزنه
م.ب:او باشه من دیگه قطع میکنم
ا.ت باشه
و گوشیو قطع کردم
ا.ت:خب اینم از این دیدی مامانت گذاشت
بورا همون جور که دهنش باز مونده بود گفت
بورا:مطمعنی این مامانه من بود؟
ا.ت:آره مطمعنم عه بیا یونگی اومد
و رفتیم سوار شدیم
ادامه دارد.....
شرط:
لایک بالای 8 تا
کامنت بالای 16 تا
منتظرم😎❤
۶.۸k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.