عشق اشتباه 24
از همه جای گوشی ات بلاک کرد
وقتی سوار ماشین شدم دیدم ات خوابش برده
خیلی ناز خوابیده بود دوست داشتم ببوسمش ولی چون بهش قول داده بودن که بدون اجازش بهش دست نمیزنم
واسه ی همین چون هوا سرد بود کتمو در اوردم و انداختم رو شونه ات بعد سرشو گذاشتم رو شونم
.
.
.
بعد از نیم ساعت ات چشماشو باز کرد
ات : ساعت چنده
کوک : یه نیم ساعت یک ساعت دیگه میرسیم عزیزم
ات : کوک
کوک : جانم
ات : کای دیگه پیام نداد
کوک : نه چطور
ات : همینجوری
ویو ات
یکم جاده برام اشنا نبود
واسه همین دوباره استرس گرفتم که کوک اذیتم نکنه
با اینکه بهش اعتماد داشتم ولی جاده یجوری بود .
*به جونگ کوک چه:/
واسه همین بدون اختیار دستمو فشار میدادم چون همیشه وقتی استرس میگیرم بدون اینکه متوجه بشم دستمو فشار میدم
ویو کوک
یکم به ات نگاه کردم انگار نگران بود
حس میکردم هنوز از من میترسه
اخه من کاریش ندارم
کوک : ات خوبی
ات : اره خوبم
کوک : راجب یه موضوعی باهات حرف بزنم
ات : چ چه موضوعی
کوک: تو هنوزم بخاطر اتفاقات گذشته از من میترسی مگه نه
ات : نه چرا باید بترسم
کوک : دروغ نگو
و ات سرشو انداخت پایین
کوک : ات من اونموقع هم قصد اسیب زدن بهت رو نداشتم
من واقعا عاشقت بودم
و دست اتو گرفت
البته الانم عاش...
که یهو راننده گفت
ران: اقا کم کم داریم نزدیک میشیم
کوک : اها باشه
ویو ات
وقتی دستمو گرفت یجوری شدم
دوست نداشتم دستمو از دستش بیرون بکشم
وقتی رسیدیم به خونه با یه خونه خیلی بزرگ رو به رو شدیم
از ماشین پیاده شدم و رفتم بالا با راهنماییه اجوما اتاقمو پیدا کردم و لباسامو چیدم
اونجا خدمت کارای زیادی داشت همشونم دختر بودن و با تعجب یه من نگاه میکردن
یکم احساس معذب بودن میکردم
واسه همین تصمیم گرفتم برم پیش کوک
ات : میشه با هم حرف بزنیم
کوک : اره چرا که نه
ات : میشه من دوروز فقط اینجا بمونم امروز و فردا
کوک : چرا چیزی شده
ات : نه یکم اینجا احساس اضافی بودن میکنم
همه یجوری بغیر از اجوما به من نگاه میکنن
کوک : کدومشون
ات : همشون
کوک : با من بیا
ات : باشه
وقتی رفتیم پایین دیدم کوک داد زد همشون جمع بشن تو حال
کوک : خب ایشون ات هستن و خانم خونن
هیچکس حق بی احترامی بهشو نداره
حق بد نگاه کردن نداره
حق اذیت کردنم نداره
اگه بدونم کسی بد رفتاری کرده اول که تنبیه میشه بعدم اخراجش میکنم
حالا برید سر کارتون
همه : چشم
ات : چرا اینکارو کردی خب من زودتر برم چی میشه
کوک : شما قرار نیست به این زودیا ازینجا بری خانم خانما
ات : خب اخرش چی
کوک : فعلا باید اینجا پیش من باشی حالا تا اخرش ببینیم چی میشه
ات : اخه من خیلی مزاحمم
کوک : کی گفته
اینو بدون تو هیچوقت مزاحم من نیستی
فهمیدی
ات : اوهوم
کوک : افرین
لطفا حمایت 🐷✨
وقتی سوار ماشین شدم دیدم ات خوابش برده
خیلی ناز خوابیده بود دوست داشتم ببوسمش ولی چون بهش قول داده بودن که بدون اجازش بهش دست نمیزنم
واسه ی همین چون هوا سرد بود کتمو در اوردم و انداختم رو شونه ات بعد سرشو گذاشتم رو شونم
.
.
.
بعد از نیم ساعت ات چشماشو باز کرد
ات : ساعت چنده
کوک : یه نیم ساعت یک ساعت دیگه میرسیم عزیزم
ات : کوک
کوک : جانم
ات : کای دیگه پیام نداد
کوک : نه چطور
ات : همینجوری
ویو ات
یکم جاده برام اشنا نبود
واسه همین دوباره استرس گرفتم که کوک اذیتم نکنه
با اینکه بهش اعتماد داشتم ولی جاده یجوری بود .
*به جونگ کوک چه:/
واسه همین بدون اختیار دستمو فشار میدادم چون همیشه وقتی استرس میگیرم بدون اینکه متوجه بشم دستمو فشار میدم
ویو کوک
یکم به ات نگاه کردم انگار نگران بود
حس میکردم هنوز از من میترسه
اخه من کاریش ندارم
کوک : ات خوبی
ات : اره خوبم
کوک : راجب یه موضوعی باهات حرف بزنم
ات : چ چه موضوعی
کوک: تو هنوزم بخاطر اتفاقات گذشته از من میترسی مگه نه
ات : نه چرا باید بترسم
کوک : دروغ نگو
و ات سرشو انداخت پایین
کوک : ات من اونموقع هم قصد اسیب زدن بهت رو نداشتم
من واقعا عاشقت بودم
و دست اتو گرفت
البته الانم عاش...
که یهو راننده گفت
ران: اقا کم کم داریم نزدیک میشیم
کوک : اها باشه
ویو ات
وقتی دستمو گرفت یجوری شدم
دوست نداشتم دستمو از دستش بیرون بکشم
وقتی رسیدیم به خونه با یه خونه خیلی بزرگ رو به رو شدیم
از ماشین پیاده شدم و رفتم بالا با راهنماییه اجوما اتاقمو پیدا کردم و لباسامو چیدم
اونجا خدمت کارای زیادی داشت همشونم دختر بودن و با تعجب یه من نگاه میکردن
یکم احساس معذب بودن میکردم
واسه همین تصمیم گرفتم برم پیش کوک
ات : میشه با هم حرف بزنیم
کوک : اره چرا که نه
ات : میشه من دوروز فقط اینجا بمونم امروز و فردا
کوک : چرا چیزی شده
ات : نه یکم اینجا احساس اضافی بودن میکنم
همه یجوری بغیر از اجوما به من نگاه میکنن
کوک : کدومشون
ات : همشون
کوک : با من بیا
ات : باشه
وقتی رفتیم پایین دیدم کوک داد زد همشون جمع بشن تو حال
کوک : خب ایشون ات هستن و خانم خونن
هیچکس حق بی احترامی بهشو نداره
حق بد نگاه کردن نداره
حق اذیت کردنم نداره
اگه بدونم کسی بد رفتاری کرده اول که تنبیه میشه بعدم اخراجش میکنم
حالا برید سر کارتون
همه : چشم
ات : چرا اینکارو کردی خب من زودتر برم چی میشه
کوک : شما قرار نیست به این زودیا ازینجا بری خانم خانما
ات : خب اخرش چی
کوک : فعلا باید اینجا پیش من باشی حالا تا اخرش ببینیم چی میشه
ات : اخه من خیلی مزاحمم
کوک : کی گفته
اینو بدون تو هیچوقت مزاحم من نیستی
فهمیدی
ات : اوهوم
کوک : افرین
لطفا حمایت 🐷✨
۷.۲k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.