دو پارتی (وقتی بخاطر عشقش .....) پارت ۲ (آخر)
#هیونجین
#استری_کیدز
همینطور که خیره بهت نگاه میکرد قدم قدم به عقب میرفت.
ترسیده بهش خیره بودی....نمیفهمید داره چی کار میکنه و این باعث میشد بیشتر از قبل بترسی و بدتر از همه این بود که میخندید و لبخندی دردناک روی لبش داشت.
مرد خنده اش بزرگ تر شد
÷ آه...داره جالب میشه
تازه فهمیده بودی....تازه فهمیده بودی مرد زندگیت داره چیکار میکنه.....هیون همینطور که لبخندی بر لب داشت عقب عقب قدم بر میداشت و به سمت پرتگاه نزدیک تر میشد.
گریه هات شدید تر از قبل شد
+ هیون...هق هق...هیوننن
حالا هیون جین هم همراه با تو اشک میریخت ولی همچنان لبخندی بر لب داشت
_ چیزی نیست....چیزی نیست عشقم
با تمام وجودت اشک میریختی
_ عشقم.....عزیزم....گریه نکن....باشه ؟
با تمام وجودت هق هق میزدی و با التماس نگاهش میکردی
_ عزیزم.....دوباره عاشق شو... باشه ؟.....دوباره...خوشحال باش....باشه ؟
تمام حرفاش رو با لبخندی درناک همینطور که اشک میریخت میگفت
فریاد میزدی و گریه میکردی
بلاخره آخرین قدم رو برداشت.......
آخرین صحنه از مرد زندگیت.....لبخندی دردناک در حالی که اشک میریخت بود
#استری_کیدز
همینطور که خیره بهت نگاه میکرد قدم قدم به عقب میرفت.
ترسیده بهش خیره بودی....نمیفهمید داره چی کار میکنه و این باعث میشد بیشتر از قبل بترسی و بدتر از همه این بود که میخندید و لبخندی دردناک روی لبش داشت.
مرد خنده اش بزرگ تر شد
÷ آه...داره جالب میشه
تازه فهمیده بودی....تازه فهمیده بودی مرد زندگیت داره چیکار میکنه.....هیون همینطور که لبخندی بر لب داشت عقب عقب قدم بر میداشت و به سمت پرتگاه نزدیک تر میشد.
گریه هات شدید تر از قبل شد
+ هیون...هق هق...هیوننن
حالا هیون جین هم همراه با تو اشک میریخت ولی همچنان لبخندی بر لب داشت
_ چیزی نیست....چیزی نیست عشقم
با تمام وجودت اشک میریختی
_ عشقم.....عزیزم....گریه نکن....باشه ؟
با تمام وجودت هق هق میزدی و با التماس نگاهش میکردی
_ عزیزم.....دوباره عاشق شو... باشه ؟.....دوباره...خوشحال باش....باشه ؟
تمام حرفاش رو با لبخندی درناک همینطور که اشک میریخت میگفت
فریاد میزدی و گریه میکردی
بلاخره آخرین قدم رو برداشت.......
آخرین صحنه از مرد زندگیت.....لبخندی دردناک در حالی که اشک میریخت بود
۳۰.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.