پارت۲۹(جایزه )
- نخير.
- و دليلش؟
- دوست ندارم بهم بگن دکتر الکي؛ يا اين که بگن با پول مدرک گرفته. من سطح دانشگاه آزاد و قبول ندارم اصلا.
- داري زيادي تند مي ري. مي دوني خيلي از رشته هاي دانشگاه آزادا توي کشور قطب محسوب مي شن و بهترين رتبه ها و ترازها رو نياز دارن؟
- اينا رو مي گن براي دلخوش کنک ما.
- شما اگه يه کم تحقيق کني اون وقت متوجه مي شي که بيراه هم نيست.
عصبي تر شدم و در حالي که پام رو روي زمين مي کوبيدم گفتم:
- اصلا حرف آخر من اينه. من دانشگاه آزاد ن... مي... رم... فهميدين؟
بابا شونه اي بالا انداخت و گفت:
- ميل خودته. من براي اين که به قول خودت بيست سال پشت کنکور نموني گفتم وگرنه چه فرقي براي من داره؟ مگه آتوسا نرفت خونه شوهر؟ توئم مي ري!
- اِ؟ خدا از ته دلتون بشنوه. مي دونم که اصلا دوست ندارين يکي از بچه هاتون دکتري مهندسي چيزي بشه!
بابا که از حرص خوردن من داشت تفريح مي کرد با لبخند گفت:
- حالا تو براي چي اين قدر عصبي شدي؟
- از کوتاهي هاي شما.
ابروي بابا بالا پريد و گفت:
- من چه کوتاهي کردم؟
- بهتون گفتم اسم من و بنويسين کلاس کنکور. نگفتم؟
- چرا گفتي، ولي خوب مي دوني که چرا اين کار و نکردم.
- بله يادمه که گفتين کلاساي کنکور بد مسيره! به خونه ما دوره! تا دير وقت دستت بند مي شه برگشتني اذيت مي شي و هزار تا بهونه بني اسراييلي ديگه.
- براي تو که بچه اي اينا بهونه است ولي براي من که باباي توام و صلاح تو رو مي خوام...
آمپر چسبوندم و با صداي بالا رفته گفتم:
اوه اوه قضیه داره جالب میشه 😁😁😬
- و دليلش؟
- دوست ندارم بهم بگن دکتر الکي؛ يا اين که بگن با پول مدرک گرفته. من سطح دانشگاه آزاد و قبول ندارم اصلا.
- داري زيادي تند مي ري. مي دوني خيلي از رشته هاي دانشگاه آزادا توي کشور قطب محسوب مي شن و بهترين رتبه ها و ترازها رو نياز دارن؟
- اينا رو مي گن براي دلخوش کنک ما.
- شما اگه يه کم تحقيق کني اون وقت متوجه مي شي که بيراه هم نيست.
عصبي تر شدم و در حالي که پام رو روي زمين مي کوبيدم گفتم:
- اصلا حرف آخر من اينه. من دانشگاه آزاد ن... مي... رم... فهميدين؟
بابا شونه اي بالا انداخت و گفت:
- ميل خودته. من براي اين که به قول خودت بيست سال پشت کنکور نموني گفتم وگرنه چه فرقي براي من داره؟ مگه آتوسا نرفت خونه شوهر؟ توئم مي ري!
- اِ؟ خدا از ته دلتون بشنوه. مي دونم که اصلا دوست ندارين يکي از بچه هاتون دکتري مهندسي چيزي بشه!
بابا که از حرص خوردن من داشت تفريح مي کرد با لبخند گفت:
- حالا تو براي چي اين قدر عصبي شدي؟
- از کوتاهي هاي شما.
ابروي بابا بالا پريد و گفت:
- من چه کوتاهي کردم؟
- بهتون گفتم اسم من و بنويسين کلاس کنکور. نگفتم؟
- چرا گفتي، ولي خوب مي دوني که چرا اين کار و نکردم.
- بله يادمه که گفتين کلاساي کنکور بد مسيره! به خونه ما دوره! تا دير وقت دستت بند مي شه برگشتني اذيت مي شي و هزار تا بهونه بني اسراييلي ديگه.
- براي تو که بچه اي اينا بهونه است ولي براي من که باباي توام و صلاح تو رو مي خوام...
آمپر چسبوندم و با صداي بالا رفته گفتم:
اوه اوه قضیه داره جالب میشه 😁😁😬
۱.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.