𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴⁰
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴⁰
اومد و دوباره براید استایل بغلم کرد..... در حمومو باز کرد.......بردم زیر دوش اما بازش نکرد.........شروع به باز کردن دکمه های لباسم کرد.....از خجالت نصفه آب شدم..... پیرهنمو به آرومی دراورد و فقط یه سو.تین اسپرت به تن داشتم......چند ثانیه ای بهم زل زد..... رفت و محافظ آتل رو اورد و برام وصل کرد.......رفت عقب تر تا آب دوش خیس.ش نکنه.... و بازش میکنه.... بهم انگار برق وصل کردن!...
ات:ج....جیمین سرد...سرده
معلوم بود نمیتونه زجر کشیدنمو ببینه....تو یه حرکت تیشرتشو دراورد.... بغلم کرد.....بدن داغش باعث آرامشم میشد.......اون.....برگشته.....
جیمین: من پیشتم*آروم*
بعد سه دقیقه از بغلم بیرون اومد....
جیمین: همینجا وایستا حوله رو بیارم ات
حوله رو اورد....
جیمین:من میرم بیرون لباساتو دربار و حوله رو بپوش و بعد بیا اتاق
همین کارم کردم از حموم اومدم بیرون حالم بهتر شده بود ولی هنوز تب داشتم به سمت اتاق رفتم و درو باز کردم.....جیمین اونجا بود.....
جیمین: اینا رو بپوش الان برات لباس میارم.
از اتاق بیرون رفتو و درو بست....لباسارو پوشیدم که در زد...حوله رو دور خودم پیچیدم.....
ات: بیا تو*بی حال*
درو باز کرد و لباسای جدیدی اورد دوست دارم بدونم منبع این لباسا کجاست....یه هودی بود.....
جیمین: لباس زیر تنته؟
ات: ها....آ...آره...آره
حوله رو از دورم برداشت و اونور پرت کرد.....خواست هودی رو بپوشونه اما یکم صبر کرد......با یه دست کمرمو گرفت و به خودش چسبوند....سرشو برد نزدیک گردنم و ما.رک گذاشت.... و بلند شد و هودی رو پوشوند.....بلندم کرد و روی صندلی میز اتاق نشوند....
جیمین: هر وقت از حموم اومدی بیرون موهاتو خشک میکنی تا مریض نشی...
سشوار رو از کشو دراورد و شروع کرد به خشک کردن موهام....یه نکاهی به آینه کردم....همه جای گردنم کبود بود.......
(عکس هودی رو به زور از دی جی کالا پیدا کردم😂💔)
اومد و دوباره براید استایل بغلم کرد..... در حمومو باز کرد.......بردم زیر دوش اما بازش نکرد.........شروع به باز کردن دکمه های لباسم کرد.....از خجالت نصفه آب شدم..... پیرهنمو به آرومی دراورد و فقط یه سو.تین اسپرت به تن داشتم......چند ثانیه ای بهم زل زد..... رفت و محافظ آتل رو اورد و برام وصل کرد.......رفت عقب تر تا آب دوش خیس.ش نکنه.... و بازش میکنه.... بهم انگار برق وصل کردن!...
ات:ج....جیمین سرد...سرده
معلوم بود نمیتونه زجر کشیدنمو ببینه....تو یه حرکت تیشرتشو دراورد.... بغلم کرد.....بدن داغش باعث آرامشم میشد.......اون.....برگشته.....
جیمین: من پیشتم*آروم*
بعد سه دقیقه از بغلم بیرون اومد....
جیمین: همینجا وایستا حوله رو بیارم ات
حوله رو اورد....
جیمین:من میرم بیرون لباساتو دربار و حوله رو بپوش و بعد بیا اتاق
همین کارم کردم از حموم اومدم بیرون حالم بهتر شده بود ولی هنوز تب داشتم به سمت اتاق رفتم و درو باز کردم.....جیمین اونجا بود.....
جیمین: اینا رو بپوش الان برات لباس میارم.
از اتاق بیرون رفتو و درو بست....لباسارو پوشیدم که در زد...حوله رو دور خودم پیچیدم.....
ات: بیا تو*بی حال*
درو باز کرد و لباسای جدیدی اورد دوست دارم بدونم منبع این لباسا کجاست....یه هودی بود.....
جیمین: لباس زیر تنته؟
ات: ها....آ...آره...آره
حوله رو از دورم برداشت و اونور پرت کرد.....خواست هودی رو بپوشونه اما یکم صبر کرد......با یه دست کمرمو گرفت و به خودش چسبوند....سرشو برد نزدیک گردنم و ما.رک گذاشت.... و بلند شد و هودی رو پوشوند.....بلندم کرد و روی صندلی میز اتاق نشوند....
جیمین: هر وقت از حموم اومدی بیرون موهاتو خشک میکنی تا مریض نشی...
سشوار رو از کشو دراورد و شروع کرد به خشک کردن موهام....یه نکاهی به آینه کردم....همه جای گردنم کبود بود.......
(عکس هودی رو به زور از دی جی کالا پیدا کردم😂💔)
۱۲.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.