پارت ۶۴ : Black Woolf...
کوک : هیییییییی نزدیکم نیا ( جیغ )
تهیونگ : کوک خوبی
کوک: این میخواد گازم بگیره وردار ببرش ( جیغ )
که یهو یونتان پرید جلوی کوک که کوک از ترس جیغ گوش خراشی کشید و پرید بغل من
کوک : ته ترو خدا از دورش کن ( جیغ و بغض )
لبخندی زدم و بیشتر توی بغل خودم فشردمش
تهیونگ : یونتان اون دوسته آروم باشه
که یونتان آروم شد کوک آروم از بغلم اومد پایین
تهیونگ : کوک این سگ من یونتان
کوک : چرا من دید میخواست گازم بگیره
تهیونگ : جین هیونگ بهش یاد داده با غریبه ها اینکار کنه و چون تازه ترو دیده اینکارو کرده
جونگ کوک : آهان
تهیونگ : یونتان میخوای بیای کوک دوست شی
که یونتان پارسی کرد
و کوک روی پاهاش نشست و دستش رو گرفت و یونتان کلش رو گذاشت روی دست جونگ کوک و جونگ کوک کلش رو ناز کرد و الان دو ساعته حسابی باهم رفیق شدن و کلی بازی کردن
تهیونگ : کوک بیا شام
کوک : اومدم
داشتیم شام میخوردیم
کوک با کیوتی تمام نودل رو میخورد تهیونگ : واقعا که خوشحالم که همون کوک سابق شدی
جونگ کوک : من روتین زندگی خودم رو خیلی بیشتر دوست داشتم و همیشه همه جا با خودم بردمش برای همین دوباره اینجا هم ساختمش
واقعا از ارادش خوشم میومد
پس لبخندی زدم و سری تکون دادم
بعد از شام جونگ کوک رفت بالا تا بخوابه منم رفتم یکم کارای باند رو رسیدگی کردم و بعدش رفتم یه سر به جونگ کوک زدم که دیدم خوابیده ولی پنجره ی اتاقش بازی و پتوشم زده کنار رفتم پنجره رو بستم پتو رو هم روش کردم و رفتم اتاق خودم و تخت گرفتن خوابیدم
تهیونگ : کوک خوبی
کوک: این میخواد گازم بگیره وردار ببرش ( جیغ )
که یهو یونتان پرید جلوی کوک که کوک از ترس جیغ گوش خراشی کشید و پرید بغل من
کوک : ته ترو خدا از دورش کن ( جیغ و بغض )
لبخندی زدم و بیشتر توی بغل خودم فشردمش
تهیونگ : یونتان اون دوسته آروم باشه
که یونتان آروم شد کوک آروم از بغلم اومد پایین
تهیونگ : کوک این سگ من یونتان
کوک : چرا من دید میخواست گازم بگیره
تهیونگ : جین هیونگ بهش یاد داده با غریبه ها اینکار کنه و چون تازه ترو دیده اینکارو کرده
جونگ کوک : آهان
تهیونگ : یونتان میخوای بیای کوک دوست شی
که یونتان پارسی کرد
و کوک روی پاهاش نشست و دستش رو گرفت و یونتان کلش رو گذاشت روی دست جونگ کوک و جونگ کوک کلش رو ناز کرد و الان دو ساعته حسابی باهم رفیق شدن و کلی بازی کردن
تهیونگ : کوک بیا شام
کوک : اومدم
داشتیم شام میخوردیم
کوک با کیوتی تمام نودل رو میخورد تهیونگ : واقعا که خوشحالم که همون کوک سابق شدی
جونگ کوک : من روتین زندگی خودم رو خیلی بیشتر دوست داشتم و همیشه همه جا با خودم بردمش برای همین دوباره اینجا هم ساختمش
واقعا از ارادش خوشم میومد
پس لبخندی زدم و سری تکون دادم
بعد از شام جونگ کوک رفت بالا تا بخوابه منم رفتم یکم کارای باند رو رسیدگی کردم و بعدش رفتم یه سر به جونگ کوک زدم که دیدم خوابیده ولی پنجره ی اتاقش بازی و پتوشم زده کنار رفتم پنجره رو بستم پتو رو هم روش کردم و رفتم اتاق خودم و تخت گرفتن خوابیدم
۸.۷k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.