♡My little lady♡
پارت ۱۴ _
*چند روز بعد*
از هواپیما خارج شدیم و رفتیم خونه ، تهیونگ درو باز کرد.
(+تهیونگ
_سهمی
×سونی)
×تهیوووونگگگگ
سونی پرید تو بغلش
ازکنارشون رد شدمو رفتم تو اتاقم
چند دقیقه بعد مارگارت برای غذا صدام کرد
لباسامو عوض کردم ، رفتم سالنو یه گوشه نشستم
سه می با لحن بچگونه ای شروع کرد به حرف زدن
×اوووپاااا ، دلم واست تنگ شده بووودد
بعدم خودشو نزدیک تهیونگ کرد
تهیونگ سعی میکرد بهش محل نده ولی هرثانیه پرروتر میشد
منم بدون اینکه چیزی بخورم تشکر کردمو برگشتم اتاقم
چند دقیقه بعد تهیونگ اومد تو اتاق
+خوبی؟
_هنوزم بهم نگفتی سونی کیه
+میخوام با باباش یه معامله سنگین بکنم ، قول میدم بعدش دیگه نبینیش
_باشه
فهمیده بود که ناراحت شدم ، اومد پیشم و بغلم کرد
+لیتل من ناراحت شده؟
_اوهوم
شروع کرد نوازش کردنم
راستی سرشام میخواستم بهت بگم که رفتی ، فردا باید برم کالیفورنیا یه هفتهم اونجام.
_ولی دلم برات تنگ میشه
+ددیم دلش واسه بیبی گرلش تنگ میشه
فردا صبح بالافاصله بعداز رفتن تهیونگ سونی اومد تو اتاقم
×هی تو ، هرزه !
چیزی نگفتم
×گمشو پایین
_چی؟
×من میخوام تو این اتاق بمونم
_یعنی چی ؟ این خونه ۱۰۰ تا اتاق داره چرا اینجا ؟ اتاق خودت چه مشکلی داره مگه؟
×از اتاق تهیونگ دوره
سعی کردم چیزی نگم و بخاطر تهیونگ آروم باشم
_خیله خب ، میرم تو اتاق تو
× آ آ ! اونجا نمیشه
_باز چرا ؟
×به تو هیچ ربطی نداره هرزه کوچولو
مارگااررتتتتتتتتتتتتت
مارگارت بدبخت نفهمید چجوری خودشو رسوند به سونی و درحالی که نفس نفس میزد گفت
÷ ب.....بله...خانوم ..... ؟
سونی با نگاه موزیانه ای بهم نگاه کرد و پوزخند زد
×از این به بعد سهمی تو اتاق تو میمونه ؛ لطفن راهنماییش کن و کمکش کن وسایلشو جمع کنه
پارت جدید گذاشتم براتووون
حمایت یادتون نرههه ♡ مرسی ☆
راستی جایزه مسابقه هم تا هفته آینده به برنده ها تعلق میگیره ♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_بی_تی_اس
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
#تهیونگ
*چند روز بعد*
از هواپیما خارج شدیم و رفتیم خونه ، تهیونگ درو باز کرد.
(+تهیونگ
_سهمی
×سونی)
×تهیوووونگگگگ
سونی پرید تو بغلش
ازکنارشون رد شدمو رفتم تو اتاقم
چند دقیقه بعد مارگارت برای غذا صدام کرد
لباسامو عوض کردم ، رفتم سالنو یه گوشه نشستم
سه می با لحن بچگونه ای شروع کرد به حرف زدن
×اوووپاااا ، دلم واست تنگ شده بووودد
بعدم خودشو نزدیک تهیونگ کرد
تهیونگ سعی میکرد بهش محل نده ولی هرثانیه پرروتر میشد
منم بدون اینکه چیزی بخورم تشکر کردمو برگشتم اتاقم
چند دقیقه بعد تهیونگ اومد تو اتاق
+خوبی؟
_هنوزم بهم نگفتی سونی کیه
+میخوام با باباش یه معامله سنگین بکنم ، قول میدم بعدش دیگه نبینیش
_باشه
فهمیده بود که ناراحت شدم ، اومد پیشم و بغلم کرد
+لیتل من ناراحت شده؟
_اوهوم
شروع کرد نوازش کردنم
راستی سرشام میخواستم بهت بگم که رفتی ، فردا باید برم کالیفورنیا یه هفتهم اونجام.
_ولی دلم برات تنگ میشه
+ددیم دلش واسه بیبی گرلش تنگ میشه
فردا صبح بالافاصله بعداز رفتن تهیونگ سونی اومد تو اتاقم
×هی تو ، هرزه !
چیزی نگفتم
×گمشو پایین
_چی؟
×من میخوام تو این اتاق بمونم
_یعنی چی ؟ این خونه ۱۰۰ تا اتاق داره چرا اینجا ؟ اتاق خودت چه مشکلی داره مگه؟
×از اتاق تهیونگ دوره
سعی کردم چیزی نگم و بخاطر تهیونگ آروم باشم
_خیله خب ، میرم تو اتاق تو
× آ آ ! اونجا نمیشه
_باز چرا ؟
×به تو هیچ ربطی نداره هرزه کوچولو
مارگااررتتتتتتتتتتتتت
مارگارت بدبخت نفهمید چجوری خودشو رسوند به سونی و درحالی که نفس نفس میزد گفت
÷ ب.....بله...خانوم ..... ؟
سونی با نگاه موزیانه ای بهم نگاه کرد و پوزخند زد
×از این به بعد سهمی تو اتاق تو میمونه ؛ لطفن راهنماییش کن و کمکش کن وسایلشو جمع کنه
پارت جدید گذاشتم براتووون
حمایت یادتون نرههه ♡ مرسی ☆
راستی جایزه مسابقه هم تا هفته آینده به برنده ها تعلق میگیره ♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_بی_تی_اس
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
#تهیونگ
۱۰.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.