روزگار روانی
پارت۸
بزنه تو سرم که یه مرده دیگه اومد زدش کنار ولی بازم شلیک کرد خورد به سمت قلبم اون مرد که اومد باهاش درگیر شد ولی اون قاتل فرار کرد که اون مرده اومد تو
؟:ات ات خوبی
ات:شما(سرفه و کلی خون بالا میاره)
؟:ات طاقت بیار خوب (زنگ زد به اورژانس)
ات:شما
؟:منم ات داداشت
ات:(خنده)روح داداشم
؟:نه آت منم کوک
ات:باشه
دیگه هیچ جارو نمیدیدم فقط اون پسره رو دیدم واقعا شبیه کوک بود ولی کوک چند سال پیش مرده چشمام دیگه قدرتی برای باز بودن نداشت پس اجازه دادم که بسته بشن
ویو کوک
هر چند وقتی یه بار میرم خونه قدیمی تا ببینم شاید یکی از اعضا خانوادم اونجا باشن بعد اون روز هیچ اثری ازشون پیدا نکردم رفتم که دیدم صدای سروصدا بود رفتم تو یه دختر اونجا بود که خیلی شبیه ات بود اون مرده میخواست بکشش که رفتم زدمش ولی خوب کار ساز نبود تیر خورد به سمت قلب ات
ات باور نکرد که من کوکم ولی من مطمئن شدم که اون خود ات
امبلانس خبر کردم و اومد ات برد ات توی اتاق عمل بود که یه مرده اومد و با نگرانی سراغ ات میگرفت
ویو تهیونگ
بیرون بودم رفتم گوشیم برداشتم که دیدم ده بار ات زنگ زده
تو فکر بودم که بهش زنگ بزنم یا نه که یه شماره قریبه زنگ زد جواب دادم که
تهیونگ :بله
؟:هه آقای مافیا مافیا خوب رفتی تو تله (خنده وحشتناک)
تهیونگ:چی میگی
؟:زنت بیرون کردی از خونه ولی کاش که نمیکردی
تهیونگ:درست حرف بزن(داد)
؟:زنت مرد کیم تهیونگ(خنده وحشتناک)
گوشی قطع کردم و زنگ زدم به یکی از بادیگاردا که برای ات گذاشته بودم
تهیونگ:از ات خبر داری
بادیگارد:بله آقا یکی رفت تو خونه و وقتی رفت امبلانس اومد و خانوم کیم برد
تهیونگ:چرا بهم نگفتی(داد)
بادیگارد :ببخشید آقا
تهیونگ:کدوم بیمارستان
بادیگارد:بیمارستان......
رفتم اونجا که گفتن ات توی اتاق عمل رفتم اونجا که یه مرده اونجا بود رفتم یغشو گرفتم
تهیونگ:با ات چیکار کردی(داد)
کوک:.....
بزنه تو سرم که یه مرده دیگه اومد زدش کنار ولی بازم شلیک کرد خورد به سمت قلبم اون مرد که اومد باهاش درگیر شد ولی اون قاتل فرار کرد که اون مرده اومد تو
؟:ات ات خوبی
ات:شما(سرفه و کلی خون بالا میاره)
؟:ات طاقت بیار خوب (زنگ زد به اورژانس)
ات:شما
؟:منم ات داداشت
ات:(خنده)روح داداشم
؟:نه آت منم کوک
ات:باشه
دیگه هیچ جارو نمیدیدم فقط اون پسره رو دیدم واقعا شبیه کوک بود ولی کوک چند سال پیش مرده چشمام دیگه قدرتی برای باز بودن نداشت پس اجازه دادم که بسته بشن
ویو کوک
هر چند وقتی یه بار میرم خونه قدیمی تا ببینم شاید یکی از اعضا خانوادم اونجا باشن بعد اون روز هیچ اثری ازشون پیدا نکردم رفتم که دیدم صدای سروصدا بود رفتم تو یه دختر اونجا بود که خیلی شبیه ات بود اون مرده میخواست بکشش که رفتم زدمش ولی خوب کار ساز نبود تیر خورد به سمت قلب ات
ات باور نکرد که من کوکم ولی من مطمئن شدم که اون خود ات
امبلانس خبر کردم و اومد ات برد ات توی اتاق عمل بود که یه مرده اومد و با نگرانی سراغ ات میگرفت
ویو تهیونگ
بیرون بودم رفتم گوشیم برداشتم که دیدم ده بار ات زنگ زده
تو فکر بودم که بهش زنگ بزنم یا نه که یه شماره قریبه زنگ زد جواب دادم که
تهیونگ :بله
؟:هه آقای مافیا مافیا خوب رفتی تو تله (خنده وحشتناک)
تهیونگ:چی میگی
؟:زنت بیرون کردی از خونه ولی کاش که نمیکردی
تهیونگ:درست حرف بزن(داد)
؟:زنت مرد کیم تهیونگ(خنده وحشتناک)
گوشی قطع کردم و زنگ زدم به یکی از بادیگاردا که برای ات گذاشته بودم
تهیونگ:از ات خبر داری
بادیگارد:بله آقا یکی رفت تو خونه و وقتی رفت امبلانس اومد و خانوم کیم برد
تهیونگ:چرا بهم نگفتی(داد)
بادیگارد :ببخشید آقا
تهیونگ:کدوم بیمارستان
بادیگارد:بیمارستان......
رفتم اونجا که گفتن ات توی اتاق عمل رفتم اونجا که یه مرده اونجا بود رفتم یغشو گرفتم
تهیونگ:با ات چیکار کردی(داد)
کوک:.....
۱۱.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.