(دو مافیا ) پارت ۱

سلام من ات هستم ۱۸ سالمه امروز قراره به مدرسه جدیدی برم دلم برای دوستام تنگ میشه

ویو ات*

صبح با صدای گوشیم بلند شدم هنوز وقت داشتم بلند شدم کارهام رو کردم (دیگه خودتون میدونید چه کار هایی صبح انجام میدن) یونیفرم مدرسم رو پوشیدم(عکسشو میزارم)

پرش زمانی

رسیدم مدرسه چه قدر قشنگه یه دختر صدام زد

دختر : ببخشید خانوم تازه اومدید این مدرسه چون تا حالا ندیدمتون

ات : ام اره تازه اومدم

دختر : میشه دوس شیم

ات : معلومه

دختر : اسم من یوناست

ات : اسم منم ات است

یونا : خوشبختم

ات : منم

یونا ؛ امم این مدرسه رو میشناسی

ات : نه چطور

یونا : تو این مدرسه دو مافیاست باهم دوستن ولی خیلی خوشتیپن

ات : مافیا؟؟؟

یونا : هوم بهتره باهاشون در نیوفتی چون هرکسی باهاشون در افتاده غیبشون زده

ات : یه سوال

یونا : بگو

ات : پلیس میدونه؟

یونا: اممم فک کنم ولی نمیدونم چرا کاری نمیکنن

ات : وایی

یونا : اوناهاش اون دو پسر

ات : اومم اینا کجاش خوشتیپه

یونا : اممم خوو اینا لقبشون قاتل خوشگل

ات : خخخخ

یونا : واسه چی میخندی

ات : قاتل خوشگل خخخخخ

یونا : هی دختر از جونت سیر شدی اگه برخلاف خاستشون کاری کنی خودتو مرده فرض کن

ات : اومم عجب


برای پارت بعد ۶ لایک