my mannequin Part ⁹
گریه کردم و جیغ بلندی زدم
سمتش رفتم و تاجایی که تونستم بهش مشت کوبیدم
جیمین دستاشو جلو صورتش سپر کرد
انقد زدمش تا خسته شدم
جیمین افتاد زمین و گریه کرد
= او.اونی (گریه)
نگاش کردم
چشمام قرمز بود و نفس نفس میزدم
سمت هایون رفتم و محکم بغلش کردم
بلندش کردم و هایون رو سمت اتاق بردم
+ هایونا..از اتاقت بیرون نیا باشه؟
= باشه اونی
هایون رو تختش رفت و منم از اتاق بیرون اومدم
زنگ زدم اورژانس و اومد آپا رو برد
جیمین مثل مرده ها افتاده بود رو زمین و گریه میکرد
برام مهم نبود
حتی اگه میمیرد!
رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم
کیفم رو برداشتم و سمت در رفتم
کفشام رو پوشیدم و میخاستم از در برم بیرون که جیمین دستمو گرفت و کشید
با چشمای قرمز و خیسش نگام کرد
_ کجا؟
دستمو از دستش کشیدم
+ به تو ربطی نداره
هلم داد تو و در رو قفل کرد
+ میخام برم پیش بابام (داد)
انداختم رو کاناپه و خیمه زد روم
لباسامو پاره کرد
+ ج.جیمین
لباساش رو درآورد و دیکش رو تو دستش گرفت
گریه کردم و سعی کردم هلش بدم عقب
+ ج.جیمین..هایون
جیمبن دستشو روی دهنم گذاشت
دستشو چنگ زدم که یهو دیکشو واردم کرد
محکم و تند ضربه میزد
[چندمینبعد]
چشمامو باز کردم
بیهوش شده بودم
کل بدنم درد میکرد
سرمو تو بالشت بردم و گریه کردم
= اونی؟
سمتش برگشتم و نگاش کردم
+ جانم؟
صدام گرفته بود
= آپا کجاست؟
+ حالش خوبه هایون..ساعت چنده؟
= 9 شبه.. خیلی خوابیدی اونی
+ اوم..جیمین کجاست؟
= نمیدونم اونی
+ یعنی چی؟
= وقتی از اتاقم اومدم بیرون نه شما بودی نه جیمین..بعدش فهمیدم شما اینجا خوابی ولی جیمینو پیدا نکردم
با درد از رو تخت بلند شدم و لباس پوشیدم
+ هایونا..برو حاضر شو باید بریم
= چشم اونی
هایون رفت و بعد چند دقیقه برگشت
+ وسایل هاتو برداشتی؟
= آره اونی
کیفمو برداشتم و دست هایونو گرفتم
+ بریم
سمت در رفتیم و کفشامو پوشیدم و به هایون هم کمک کردم کفشاشو بپوشه
و بعد رفتیم!
.
.
.
فالوپلیز:)
سمتش رفتم و تاجایی که تونستم بهش مشت کوبیدم
جیمین دستاشو جلو صورتش سپر کرد
انقد زدمش تا خسته شدم
جیمین افتاد زمین و گریه کرد
= او.اونی (گریه)
نگاش کردم
چشمام قرمز بود و نفس نفس میزدم
سمت هایون رفتم و محکم بغلش کردم
بلندش کردم و هایون رو سمت اتاق بردم
+ هایونا..از اتاقت بیرون نیا باشه؟
= باشه اونی
هایون رو تختش رفت و منم از اتاق بیرون اومدم
زنگ زدم اورژانس و اومد آپا رو برد
جیمین مثل مرده ها افتاده بود رو زمین و گریه میکرد
برام مهم نبود
حتی اگه میمیرد!
رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم
کیفم رو برداشتم و سمت در رفتم
کفشام رو پوشیدم و میخاستم از در برم بیرون که جیمین دستمو گرفت و کشید
با چشمای قرمز و خیسش نگام کرد
_ کجا؟
دستمو از دستش کشیدم
+ به تو ربطی نداره
هلم داد تو و در رو قفل کرد
+ میخام برم پیش بابام (داد)
انداختم رو کاناپه و خیمه زد روم
لباسامو پاره کرد
+ ج.جیمین
لباساش رو درآورد و دیکش رو تو دستش گرفت
گریه کردم و سعی کردم هلش بدم عقب
+ ج.جیمین..هایون
جیمبن دستشو روی دهنم گذاشت
دستشو چنگ زدم که یهو دیکشو واردم کرد
محکم و تند ضربه میزد
[چندمینبعد]
چشمامو باز کردم
بیهوش شده بودم
کل بدنم درد میکرد
سرمو تو بالشت بردم و گریه کردم
= اونی؟
سمتش برگشتم و نگاش کردم
+ جانم؟
صدام گرفته بود
= آپا کجاست؟
+ حالش خوبه هایون..ساعت چنده؟
= 9 شبه.. خیلی خوابیدی اونی
+ اوم..جیمین کجاست؟
= نمیدونم اونی
+ یعنی چی؟
= وقتی از اتاقم اومدم بیرون نه شما بودی نه جیمین..بعدش فهمیدم شما اینجا خوابی ولی جیمینو پیدا نکردم
با درد از رو تخت بلند شدم و لباس پوشیدم
+ هایونا..برو حاضر شو باید بریم
= چشم اونی
هایون رفت و بعد چند دقیقه برگشت
+ وسایل هاتو برداشتی؟
= آره اونی
کیفمو برداشتم و دست هایونو گرفتم
+ بریم
سمت در رفتیم و کفشامو پوشیدم و به هایون هم کمک کردم کفشاشو بپوشه
و بعد رفتیم!
.
.
.
فالوپلیز:)
۱۰.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.