ولی من دلم یک جای کتاب یادت باشد گیر کرده...
ولی من دلم یک جای کتاب یادت باشد گیر کرده...
اونجایی که همسر شهید میگن حمید آقا همیشه به همسایهمون که مرد سالخورده ای بودن و حافظه خیلی قوی ای نداشتن، با گرمی سلام میدادن و حال و احوال میکردن
و همسرشون بهشون میگن چرا این کار رو میکنی و شهید جواب دادن، یک روزی که من نباشم میبینی که جواب سلام هام رو میده! :)
و وقتی ایشون شهید شدن یکی از کسایی که شهید سیاهکالی رو یادشون بوده و براشون خیلی گریه میکرده، همون پیرمرد همسایه بوده...!
اونجایی که همسر شهید میگن حمید آقا همیشه به همسایهمون که مرد سالخورده ای بودن و حافظه خیلی قوی ای نداشتن، با گرمی سلام میدادن و حال و احوال میکردن
و همسرشون بهشون میگن چرا این کار رو میکنی و شهید جواب دادن، یک روزی که من نباشم میبینی که جواب سلام هام رو میده! :)
و وقتی ایشون شهید شدن یکی از کسایی که شهید سیاهکالی رو یادشون بوده و براشون خیلی گریه میکرده، همون پیرمرد همسایه بوده...!
۲.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.