دور از هرچیزی،
دور از هرچیزی،
حتی جسم خود..
من اینجا نشسته ام..
بی صدا در خلاء هوایِ نفس هایت..
نشسته ام و صدای خنده هایت را
لابه لای امواج دریا میشنوم و به یاد می آورم!!
دلم لک زده برای حال خوش آن روز هایمان.
برای خنده های تو..
برای شمال رفتن چند ساعتِ..
برای نگاه های تو،تونل هراز..
برای اهنگ حالم این روزا حال خوبی نیستِ شاهین :)
برای هفتم تیر ماه..
برای تولدت،ساحل محمود آباد..
برای دو اسفند،طلوع آفتاب دریا..
برای سرمای کندوان..
در مرور روزهایی که زود گذشت،
بدون هیچ کامی،
آخرین نخ سیگارم را تمام شده دیدم :)
نمیدانم سیگار ها کوچک شده اند
یا درد های ما زیاد :) 💔
حتی جسم خود..
من اینجا نشسته ام..
بی صدا در خلاء هوایِ نفس هایت..
نشسته ام و صدای خنده هایت را
لابه لای امواج دریا میشنوم و به یاد می آورم!!
دلم لک زده برای حال خوش آن روز هایمان.
برای خنده های تو..
برای شمال رفتن چند ساعتِ..
برای نگاه های تو،تونل هراز..
برای اهنگ حالم این روزا حال خوبی نیستِ شاهین :)
برای هفتم تیر ماه..
برای تولدت،ساحل محمود آباد..
برای دو اسفند،طلوع آفتاب دریا..
برای سرمای کندوان..
در مرور روزهایی که زود گذشت،
بدون هیچ کامی،
آخرین نخ سیگارم را تمام شده دیدم :)
نمیدانم سیگار ها کوچک شده اند
یا درد های ما زیاد :) 💔
۷.۳k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱