part⁷⁸🦖🗿
جی گیونک اونقدر به خودش مطمئن بود که ما رو دست کم گرفته بود و نمیدونست این آخرین باریه که توی این راهرو قدم میزاره.....
به طبقه دوم رسیده بودم و قرار بود کوک بیاد سراغش تا من بتونم اینجا رو آتیش بزنم و بعد آتیش کل عمارت رو در بر بگیره..... گاهی اوقات برای زنده موندن باید بی رحم شد! این درسی بود که به خاطرش تقاص زیادی پس داده بودم.... اگه امشب زنده از این عمارت خارج شدم قول میدم به جای تمام خون هایی که امشب ریخته میشه توی باغچه عمارت کوک گل بکارم! تا اگه یه روزی همه چی خوب شد بدونم چطور به اینجا رسیدم.... مری! رفیق عزیزم امشب تمومش میکنم
کوک « هر چیزی یه پایانی داره....به صفحات اخر این داستان رسیده بودیم اما مهم این بود چطور تموم بشه! با درد یا لذت.... هر چی که بود ما رو بزرگتر کرد! با اینکه درد کشیدیم ولی چیزای جدیدی یاد گرفتیم! چیزایی رو بدست اوردم که نمیخواستم از دست بدم و یاد گرفتم برای پرواز باید یه سری چیزا رو رها کنم
_فکرشم نمیکردن این همه اتاق اون بالا باشه! جی گیونک در یکی از اتاق ها رو باز کرد و اشاره کرد جانگ می وارد بشه.... بعد از اینکه مطمئن شد کوک پشت سرشه وارد اتاق شد و در رو بست! جی گیونک مغرورانه روی یکی از صندلی ها نشست و پوزخند مسخره رو مخی به جانگ می زد
جی گیونک « ترسیدی؟
جانگ می « من چندین بار مرگ رو تجربه کردم! نه نمیترسم اومدم برای وداع عمو جان
جی گیونک « چی؟ شما احمقا واقعا هوس مردن کردین؟
جانگ می « میدونی عمو اونجایی که من درس میخوندم همیشه قدرت و هوش حرف اولو نمیزد گاهی اوقات نیاز به یه خانواده داری تا ازت حمایت کنه! امشب به خاطر غرور بیش از حدت تاوان بدی پس میدی
_اره! فراموش کرده بود این بالا یه سری مواد منفجره وجود داره که برای نابود کردن کل سرمایه اش میتونه مورد استفاده قرار بگیره..... رنگ نگاهش تغییر کرد و خشمگین از روی صندلی بلند شد اما حق نداشت بیش تر از این به جانگ می نزدیک بشه..... کوک این اجازه رو بهش نمیداد
کوک « سرجات وایسا!
جی گیونک « نه نه..... شما دوتا احمق همچین کاری نمیکنید
کوک « ولی ارزش امتحان کردن رو داره
جی گیونک « فکر میکنی اگه اون مواد کوفتی رو آتیش بزنی چقدر وقت داری از عمارت خارج بشی؟ حدود 30 ثانیه و بعدش خاکسترتم نمیتونن پیدا کنن
کوک « زندگی بدون ریسک کردن هیچ معنایی نداره جی گیونک! باید ریسک کرد
جانگ می « مراقب خودت باش من میرم
_با دقت تمام اجزای چهره کوک رو از نظر گذروند و محکم بغلش کرد... شاید این اخرین دیدارش با شاهزاده سوار بر اسب رویاهاش بود!
جانگ می « نه وقت غصه خوردن داشتم و نه وقت گریه زاری! زمان عین برق و باد میگذشت و پیدا کردن اتاق مورد نظر بیش از انتظارم طول کشیده بود
به طبقه دوم رسیده بودم و قرار بود کوک بیاد سراغش تا من بتونم اینجا رو آتیش بزنم و بعد آتیش کل عمارت رو در بر بگیره..... گاهی اوقات برای زنده موندن باید بی رحم شد! این درسی بود که به خاطرش تقاص زیادی پس داده بودم.... اگه امشب زنده از این عمارت خارج شدم قول میدم به جای تمام خون هایی که امشب ریخته میشه توی باغچه عمارت کوک گل بکارم! تا اگه یه روزی همه چی خوب شد بدونم چطور به اینجا رسیدم.... مری! رفیق عزیزم امشب تمومش میکنم
کوک « هر چیزی یه پایانی داره....به صفحات اخر این داستان رسیده بودیم اما مهم این بود چطور تموم بشه! با درد یا لذت.... هر چی که بود ما رو بزرگتر کرد! با اینکه درد کشیدیم ولی چیزای جدیدی یاد گرفتیم! چیزایی رو بدست اوردم که نمیخواستم از دست بدم و یاد گرفتم برای پرواز باید یه سری چیزا رو رها کنم
_فکرشم نمیکردن این همه اتاق اون بالا باشه! جی گیونک در یکی از اتاق ها رو باز کرد و اشاره کرد جانگ می وارد بشه.... بعد از اینکه مطمئن شد کوک پشت سرشه وارد اتاق شد و در رو بست! جی گیونک مغرورانه روی یکی از صندلی ها نشست و پوزخند مسخره رو مخی به جانگ می زد
جی گیونک « ترسیدی؟
جانگ می « من چندین بار مرگ رو تجربه کردم! نه نمیترسم اومدم برای وداع عمو جان
جی گیونک « چی؟ شما احمقا واقعا هوس مردن کردین؟
جانگ می « میدونی عمو اونجایی که من درس میخوندم همیشه قدرت و هوش حرف اولو نمیزد گاهی اوقات نیاز به یه خانواده داری تا ازت حمایت کنه! امشب به خاطر غرور بیش از حدت تاوان بدی پس میدی
_اره! فراموش کرده بود این بالا یه سری مواد منفجره وجود داره که برای نابود کردن کل سرمایه اش میتونه مورد استفاده قرار بگیره..... رنگ نگاهش تغییر کرد و خشمگین از روی صندلی بلند شد اما حق نداشت بیش تر از این به جانگ می نزدیک بشه..... کوک این اجازه رو بهش نمیداد
کوک « سرجات وایسا!
جی گیونک « نه نه..... شما دوتا احمق همچین کاری نمیکنید
کوک « ولی ارزش امتحان کردن رو داره
جی گیونک « فکر میکنی اگه اون مواد کوفتی رو آتیش بزنی چقدر وقت داری از عمارت خارج بشی؟ حدود 30 ثانیه و بعدش خاکسترتم نمیتونن پیدا کنن
کوک « زندگی بدون ریسک کردن هیچ معنایی نداره جی گیونک! باید ریسک کرد
جانگ می « مراقب خودت باش من میرم
_با دقت تمام اجزای چهره کوک رو از نظر گذروند و محکم بغلش کرد... شاید این اخرین دیدارش با شاهزاده سوار بر اسب رویاهاش بود!
جانگ می « نه وقت غصه خوردن داشتم و نه وقت گریه زاری! زمان عین برق و باد میگذشت و پیدا کردن اتاق مورد نظر بیش از انتظارم طول کشیده بود
۴۰.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.