🌑🍷وقتی مافیا بود....🍷🌑 part :۲۰
پاشدم دیدم لیا اومده
+وایییییییی چطوووووریییییی عشقممممم(ذوق)
/خوبم خنگووول مننن عاااسسییسسسم
(همو بغل کردن)
خیلییی خوشحال بودم اما یهو یاد کوک افتادم که گفت ته بیاد میره
+ل...لی..لیا کوک بگو هنوز نرفته (با بغض )
/چرا رفتن ته هم رفت اما نگران نباش چیزی نمیشه
+چی داری میگی من میخواستم امروز منصرفشون کنم(گریه)
/اما رفتن عشقم نگران نباش چیزی نمیشه (بغض)
+از کی رفتن ؟
/دو ساعته
+میدونی کجان
/ا.ت..
+لیا تو رو خدا بگو(با گریه )
/اما نمیزارن ما بریم جونمونو از دست میدیم عزیزم
+مهم نیست کوک برام مهم تره
/خب رفتن.....
+پاشو پاشو بریم
/اما ا.ت کوک گفت نریم بیرون خطر داره
+میفهمیییی چی میگم اگه الان نریم از دستشون میدیم چرا نمیفهمی 😠
/باشه بریم اما ماش...
+هستش فقط بدوووو
/بریم
ویو راوی:
رفتن سوار ماشین شدن رفتن سمت امارتی که کوک و ته رفته بودن هرچی نزدیکتر میشدن صدای تفنگ و اسلحه زیاد میشد اما از نظر ا.ت کوک مهم تر از ترسش بود رفتن داخل امارت که دیدن همه مرده بودن و این ترس ا.ت رو بیشتر میکرد رفت تو که دید کوک و ته زخمین وقتی کوک ا.ت رو دید داد زد
_گمشین بیرون (عربده)
+ا..اما
_گفتم گمشین (و اینک عربده)
ا.ت ویو:
دیدم کوک میگه برین داشتیم میرفتیم و اوناهم داشتن باهامون میومدن اما دیدم یهو یکی داره به کوک شلیک میکنه خودمو انداختم جلوی کوک و آخرین چیزی که شنیدم صدای فریاد کوک بود و تهیونگی که داشت طرفو کتک میزد و لیا که جیغ زد کل دنیا داشت دور سرم میچرخید امیدی نداشتم که زنده بمونم آخرین چیزی که گفتم این بود:
+د..دوست...دارم .و بعدش سیاهی .
حمایت پلیز لطفاً جرم ندین عزیزان تسلیت عرض میکنم به فالور های گرامی خدا بیامرز آدم خوبی بود 💗
+وایییییییی چطوووووریییییی عشقممممم(ذوق)
/خوبم خنگووول مننن عاااسسییسسسم
(همو بغل کردن)
خیلییی خوشحال بودم اما یهو یاد کوک افتادم که گفت ته بیاد میره
+ل...لی..لیا کوک بگو هنوز نرفته (با بغض )
/چرا رفتن ته هم رفت اما نگران نباش چیزی نمیشه
+چی داری میگی من میخواستم امروز منصرفشون کنم(گریه)
/اما رفتن عشقم نگران نباش چیزی نمیشه (بغض)
+از کی رفتن ؟
/دو ساعته
+میدونی کجان
/ا.ت..
+لیا تو رو خدا بگو(با گریه )
/اما نمیزارن ما بریم جونمونو از دست میدیم عزیزم
+مهم نیست کوک برام مهم تره
/خب رفتن.....
+پاشو پاشو بریم
/اما ا.ت کوک گفت نریم بیرون خطر داره
+میفهمیییی چی میگم اگه الان نریم از دستشون میدیم چرا نمیفهمی 😠
/باشه بریم اما ماش...
+هستش فقط بدوووو
/بریم
ویو راوی:
رفتن سوار ماشین شدن رفتن سمت امارتی که کوک و ته رفته بودن هرچی نزدیکتر میشدن صدای تفنگ و اسلحه زیاد میشد اما از نظر ا.ت کوک مهم تر از ترسش بود رفتن داخل امارت که دیدن همه مرده بودن و این ترس ا.ت رو بیشتر میکرد رفت تو که دید کوک و ته زخمین وقتی کوک ا.ت رو دید داد زد
_گمشین بیرون (عربده)
+ا..اما
_گفتم گمشین (و اینک عربده)
ا.ت ویو:
دیدم کوک میگه برین داشتیم میرفتیم و اوناهم داشتن باهامون میومدن اما دیدم یهو یکی داره به کوک شلیک میکنه خودمو انداختم جلوی کوک و آخرین چیزی که شنیدم صدای فریاد کوک بود و تهیونگی که داشت طرفو کتک میزد و لیا که جیغ زد کل دنیا داشت دور سرم میچرخید امیدی نداشتم که زنده بمونم آخرین چیزی که گفتم این بود:
+د..دوست...دارم .و بعدش سیاهی .
حمایت پلیز لطفاً جرم ندین عزیزان تسلیت عرض میکنم به فالور های گرامی خدا بیامرز آدم خوبی بود 💗
۱۵.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.