فیک ته ته فصل② پارت ¹⁸ ♡ نفرت تا عشق♡
«خوابیدن»
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لیزلی ویو:
تیهونگ خواب بود منم رفتم برای مدرسه هارلی صبحونه درست کنم چونکه دیگه خودم دوست داشتم کار کنم خدمت کار نداشتیم خدمتکار ها فقط برای تمیز کردن عمارت میومدن رفتم و یه نون توست گذاشتم تا گرم بشه و بعد چند دقیقه نون هارو برداشتم و نوتلا رو داشتم رو نون میمالیدم تا خوشمزه بشه اخه هارلی خیلی نوتلا دوست داره بعد دیدم هارلی با چشمم های نصف باز اومد تو اشپز خونه
هارلی: هوم مامان داری واسم چه چیز خوشمزه ای درست میکنی؟
لیزلی: چیز خاصی نیست دیگه بخور تا دیرت نشده
هارلی: اومم چه خوشمزه شده
هارلی ویو:
یکم از نوتلا روی نون رو برداشتم و مالیدم رو لب مادرم و لبش رو بوصیدم
هارلی: الان بهتر شد مامان
لیزلی: یا خدا پسر انگار به مادر خودت چش داری ههه
هارلی: نه اینطور نیست ولی خب خوشبحال بابا که همچین زنی داره
لیزلی: ای شیطوننن «لب هارلی رو بیشکون گرفت»
هارلی: ههههه اخ دردم اومد
تیهونگ: یاااااااا پسر مامانتو بوسیدی عیبه بخداا
لیزلی: ولش کنه بابا گیر دادی
تیهونگ: یااا حالا دیشب نمیذاشتی من ببوسمت
هارلی: دیشب چخبر بوده کلکا
لیزلی: هیچی بابا ههه
تیهونگ: نه اتفاق... ا
«لیزلی دستمو گذاشتم رو دهن تیهونگ که خفه شه»
لیزلی: خب دیگه بدو دیرت میشه
هارلی: بعدن تعریف میکنید هههه
لیزلی: چشم مامان قربونت بشه
هارلی ویو:
صبحونه رو خوردم و رفتم حاضر شدم اومدم پایین از پله ها و چونه مامانمو گرفتم و لبشو بوسیدم
تیهونگ: 😐وادفک دارم شک میکنم
لیزلی: باش باش بسه دیگه بوس نکن برو
هارلی: شب میبینمتون
لیزلی و تیهونگ: هوم خدافظ مواظب خودت باش
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
بچها 5پارت دیگه داستان تمومه خیلی از حمایت هاتون ممنونم که انقدر خوبید ♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
ولی باز با انرژی برای داستان بعدی بر میگردیم♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لایک ❤ دوستتون
کامنت 🤍دارم
فالو💙ای لاو یو گایز
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لیزلی ویو:
تیهونگ خواب بود منم رفتم برای مدرسه هارلی صبحونه درست کنم چونکه دیگه خودم دوست داشتم کار کنم خدمت کار نداشتیم خدمتکار ها فقط برای تمیز کردن عمارت میومدن رفتم و یه نون توست گذاشتم تا گرم بشه و بعد چند دقیقه نون هارو برداشتم و نوتلا رو داشتم رو نون میمالیدم تا خوشمزه بشه اخه هارلی خیلی نوتلا دوست داره بعد دیدم هارلی با چشمم های نصف باز اومد تو اشپز خونه
هارلی: هوم مامان داری واسم چه چیز خوشمزه ای درست میکنی؟
لیزلی: چیز خاصی نیست دیگه بخور تا دیرت نشده
هارلی: اومم چه خوشمزه شده
هارلی ویو:
یکم از نوتلا روی نون رو برداشتم و مالیدم رو لب مادرم و لبش رو بوصیدم
هارلی: الان بهتر شد مامان
لیزلی: یا خدا پسر انگار به مادر خودت چش داری ههه
هارلی: نه اینطور نیست ولی خب خوشبحال بابا که همچین زنی داره
لیزلی: ای شیطوننن «لب هارلی رو بیشکون گرفت»
هارلی: ههههه اخ دردم اومد
تیهونگ: یاااااااا پسر مامانتو بوسیدی عیبه بخداا
لیزلی: ولش کنه بابا گیر دادی
تیهونگ: یااا حالا دیشب نمیذاشتی من ببوسمت
هارلی: دیشب چخبر بوده کلکا
لیزلی: هیچی بابا ههه
تیهونگ: نه اتفاق... ا
«لیزلی دستمو گذاشتم رو دهن تیهونگ که خفه شه»
لیزلی: خب دیگه بدو دیرت میشه
هارلی: بعدن تعریف میکنید هههه
لیزلی: چشم مامان قربونت بشه
هارلی ویو:
صبحونه رو خوردم و رفتم حاضر شدم اومدم پایین از پله ها و چونه مامانمو گرفتم و لبشو بوسیدم
تیهونگ: 😐وادفک دارم شک میکنم
لیزلی: باش باش بسه دیگه بوس نکن برو
هارلی: شب میبینمتون
لیزلی و تیهونگ: هوم خدافظ مواظب خودت باش
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
بچها 5پارت دیگه داستان تمومه خیلی از حمایت هاتون ممنونم که انقدر خوبید ♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
ولی باز با انرژی برای داستان بعدی بر میگردیم♡
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
لایک ❤ دوستتون
کامنت 🤍دارم
فالو💙ای لاو یو گایز
. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
۴۹.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.