دختری از جنس جاسوس(پارت2)
بالاخره فردا رسید انیا نسبت چیزی که به دامیان گفت بود امروز باید باهاش میرفت سالن ناهار خوری دامیان هم نسبت به همون برنامه ای که برای سالن ناهارخوری کشیده بود منتظر موند انیا بالاخره رسید
دامیان:سلام انیا میشه باهم بریم تو کلاس انیا قبول کرد
وقتی رفتن تو کلاس جولیا روی میزش نشسته و تا انیا و دامیان رو باهم دید مغزش خط خطی شد رفت پیش دامیان و گفت
جولیا:برای امتحان ها بیام تو اتاق تو درس بخونم
دامیان:خفه شو اشغال
معلم وقتی وارد کلاس شد گفت
اقای هندرسون:دو دانش اموز جدید داریم و بعد اسم هاشون گفت
اون دوتا یه پسر و یه دختر بودن اسم دختره جودی بود و اسم پسره الکس بود
وقتی اومدن میز خالی نبود برای همین دامیان با اشاره به من گفت
دامیان:با بکی بیاید پیش من و امیل و ایون بشین
من و بکی هم رفتیم
بعد کلاس من و دامیان رفتیم کتاب خونه
دامیان:بیا بریم باید برای امتحان ها درس بخونیم
انیا:باشه
من وسط راه مدادم از دستم افتاد ولی تا اومدم برش دارم فهمیدم زیپ کیف باز بوده و همه وسایلام ریخت بیرون از هم دفتر خاطراتم باز و صفحه ای از قدرتم توش پیدا دامیان کل مطالب خوند و همه چیز فهمید…
بقیش توی پارت بعد حتما دنبال کنید😙😙
دامیان:سلام انیا میشه باهم بریم تو کلاس انیا قبول کرد
وقتی رفتن تو کلاس جولیا روی میزش نشسته و تا انیا و دامیان رو باهم دید مغزش خط خطی شد رفت پیش دامیان و گفت
جولیا:برای امتحان ها بیام تو اتاق تو درس بخونم
دامیان:خفه شو اشغال
معلم وقتی وارد کلاس شد گفت
اقای هندرسون:دو دانش اموز جدید داریم و بعد اسم هاشون گفت
اون دوتا یه پسر و یه دختر بودن اسم دختره جودی بود و اسم پسره الکس بود
وقتی اومدن میز خالی نبود برای همین دامیان با اشاره به من گفت
دامیان:با بکی بیاید پیش من و امیل و ایون بشین
من و بکی هم رفتیم
بعد کلاس من و دامیان رفتیم کتاب خونه
دامیان:بیا بریم باید برای امتحان ها درس بخونیم
انیا:باشه
من وسط راه مدادم از دستم افتاد ولی تا اومدم برش دارم فهمیدم زیپ کیف باز بوده و همه وسایلام ریخت بیرون از هم دفتر خاطراتم باز و صفحه ای از قدرتم توش پیدا دامیان کل مطالب خوند و همه چیز فهمید…
بقیش توی پارت بعد حتما دنبال کنید😙😙
۳۶۴
۲۵ خرداد ۱۴۰۳