P8
P8
ویو ا/ت :
دیدم صدای جیغ میاد ترسیدم رفتم پایین با چیزی که دیدم قلبم ریخت ...
ا/ت : ه..هلن....هلنننننننننننننننننننننننن ( داد)
هللللن صدامو میشنوی هلللن چشماتو باز کن قربونت برم تورو خدااااااااااااااا ( گریه و داد)
* همه دور ا/ت جمع شده بودن و با نگرانی نگاش میکردن
ویو کوک :
دیدم ا/ت با صدای جیغی که اومد دونید و رفت منم استرس گرفتم و پشت سرش رفتم باورم نمیشد اون هلن بود ولی خیلی عجیبه بعد چند دقیقه که گذشته بود خبری از ملیسا نبودد
نکنه ...نکنه کار اون عوضی باشه
* فلش بک
ویو ملیسا :
بعد از این که با ا/ت دعوا کردم کوک منو بغل کرد و یه نقشه خیلی خوبی کشیدم گفتم برم بهترین رفیقمون بکشم کسیم شک نمیکنه ...
رفتم کنار نرده مدرسه یکم از غذایی که گرفته بودم روغنشو ریختم کنار نرده بعدش دستمو یکم خراشیدم و گریه میکردم دیدم هلن بدو بدو داره میاد سمتم ( گایز اون موقع همه سر کلاس بودن و هلن برای رفتن دستشویی اومده بود بیرون ملیسا هم بهونه آب خوردن رو آورد. )
هلن : عا دختر خانم حالتون خو ......جیبیییییییییییییییییییییییییییییییییغ
یهو هلن از نرده ها افتاد پایین و رفتم پایین دیدم گردنش شکسته از سرشم داره خون میاد ( ببخشید چندش شد یکم )
برای این که مطمعن بشم نبضشو گرفتم دیدم نمیزنه خیالم راحت شد و از اونجا فرار کردم و سریع زنگ خورد ...
* پایان فلش بک
ویو ا/ت :
هللللللللللللللللللللللللللللللللللن ( گریه و داد)
تورو خدا تنهام نزاررررررررررررر
من بی تو کسیو ندااااارمممم
پس کی هر روز بیاد بهم بگی خولوچل کی برام غذا بپزه کیییییییییی؟؟؟؟؟؟
دلممممم برایات تنگ میشه اگه بریییییی
* جونگکوک اومد بغل ا/ت و بغلش کرد
_ : متاسفم ا/ت
+ : هییییق.....چرااا .هیییقققق آخه من هییییق باید اینقدر هییییق بدبخت باااشممممم هییییقققققققق( خودم نمد چرا گریم گرف )
_ : بسه دیگه ا/ت بلند شو اون زنده نمیشه
+ : نمیزارم ببرنششش سرد خونههههههه
*جونگکوک ا/ت رو سفت بغل میکنه و از اونجا میبره و دکترا و پرستارا اونو از روی زمین بر میدارم و یه پارچه سفید روش میندازن
*یه هفته بعد
ویو ا/ت :
توی این یه هفته همش وسایلای هلن رو نگا میکردمو گریه میکردم
امروز مراسم خاکسپاریش بود رفتم یه لباس مشکی پوشیدم
و با چشای قرمز و صدای گرفته رفتم پیش رفیق اسمونیم
* مراسم خاکسپاری
ویو جونگکوک : همه داشتم گریه میکردن به خصوص مادر پدرای هلن همش خودشونو میزدن و گریه میکردن
دیدم ا/ت اومد سریع رفتم بغلش کردم و دوباره تسلیت گفتم
ویو ا/ت :
مرسی ( بی حال)
رفتم کنار مزارش خاکشو نوازش میکردم از اون گرایی که دوست داشت براش برده بودم
+ : بم قول دادی حواست بم باشه ((:.
هیییق....هیییق.هییییق
+ : دلم برات تنگ میشه فرشته آسمونی(:
ببخشید یکم دارک شد بلایک بیبی((:
ویو ا/ت :
دیدم صدای جیغ میاد ترسیدم رفتم پایین با چیزی که دیدم قلبم ریخت ...
ا/ت : ه..هلن....هلنننننننننننننننننننننننن ( داد)
هللللن صدامو میشنوی هلللن چشماتو باز کن قربونت برم تورو خدااااااااااااااا ( گریه و داد)
* همه دور ا/ت جمع شده بودن و با نگرانی نگاش میکردن
ویو کوک :
دیدم ا/ت با صدای جیغی که اومد دونید و رفت منم استرس گرفتم و پشت سرش رفتم باورم نمیشد اون هلن بود ولی خیلی عجیبه بعد چند دقیقه که گذشته بود خبری از ملیسا نبودد
نکنه ...نکنه کار اون عوضی باشه
* فلش بک
ویو ملیسا :
بعد از این که با ا/ت دعوا کردم کوک منو بغل کرد و یه نقشه خیلی خوبی کشیدم گفتم برم بهترین رفیقمون بکشم کسیم شک نمیکنه ...
رفتم کنار نرده مدرسه یکم از غذایی که گرفته بودم روغنشو ریختم کنار نرده بعدش دستمو یکم خراشیدم و گریه میکردم دیدم هلن بدو بدو داره میاد سمتم ( گایز اون موقع همه سر کلاس بودن و هلن برای رفتن دستشویی اومده بود بیرون ملیسا هم بهونه آب خوردن رو آورد. )
هلن : عا دختر خانم حالتون خو ......جیبیییییییییییییییییییییییییییییییییغ
یهو هلن از نرده ها افتاد پایین و رفتم پایین دیدم گردنش شکسته از سرشم داره خون میاد ( ببخشید چندش شد یکم )
برای این که مطمعن بشم نبضشو گرفتم دیدم نمیزنه خیالم راحت شد و از اونجا فرار کردم و سریع زنگ خورد ...
* پایان فلش بک
ویو ا/ت :
هللللللللللللللللللللللللللللللللللن ( گریه و داد)
تورو خدا تنهام نزاررررررررررررر
من بی تو کسیو ندااااارمممم
پس کی هر روز بیاد بهم بگی خولوچل کی برام غذا بپزه کیییییییییی؟؟؟؟؟؟
دلممممم برایات تنگ میشه اگه بریییییی
* جونگکوک اومد بغل ا/ت و بغلش کرد
_ : متاسفم ا/ت
+ : هییییق.....چرااا .هیییقققق آخه من هییییق باید اینقدر هییییق بدبخت باااشممممم هییییقققققققق( خودم نمد چرا گریم گرف )
_ : بسه دیگه ا/ت بلند شو اون زنده نمیشه
+ : نمیزارم ببرنششش سرد خونههههههه
*جونگکوک ا/ت رو سفت بغل میکنه و از اونجا میبره و دکترا و پرستارا اونو از روی زمین بر میدارم و یه پارچه سفید روش میندازن
*یه هفته بعد
ویو ا/ت :
توی این یه هفته همش وسایلای هلن رو نگا میکردمو گریه میکردم
امروز مراسم خاکسپاریش بود رفتم یه لباس مشکی پوشیدم
و با چشای قرمز و صدای گرفته رفتم پیش رفیق اسمونیم
* مراسم خاکسپاری
ویو جونگکوک : همه داشتم گریه میکردن به خصوص مادر پدرای هلن همش خودشونو میزدن و گریه میکردن
دیدم ا/ت اومد سریع رفتم بغلش کردم و دوباره تسلیت گفتم
ویو ا/ت :
مرسی ( بی حال)
رفتم کنار مزارش خاکشو نوازش میکردم از اون گرایی که دوست داشت براش برده بودم
+ : بم قول دادی حواست بم باشه ((:.
هیییق....هیییق.هییییق
+ : دلم برات تنگ میشه فرشته آسمونی(:
ببخشید یکم دارک شد بلایک بیبی((:
۱۱.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.