دختر از جنس جاسوس(پارت28)
از زبان دامیان
وقتی بیدار شدم دیدم داروهام کنارمه و هیچ صدایی نمیاد هرچی انیا رو صدا کردم جواب نمیداد اخر پاشدم و رفتم گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم انیا جواب که داد گفتم…
من:سلام انیا کجایی
انیا:اممم…سلام
من:کجایی
انیا:م…من خب…خب داروخونم اومدم برات دارو بخرم
من:پس صدای بچه از کجا میاد
انیا:خب یه خانمی با بچش اومد
من:انیا همین الان تماس تصویری میگیرم جواب ندی من میدونم و تو
انیا:ولی…
سریع قطع کردم و تصویری گرفتم
انیا:ببخشید
من:اونجا کجاس رفتی خونتون تو مگه با بابات قهر نبودی(با داد)
(نویسنده:از همون داد ها که بچه بودم به انیا زدم)
انیا:ببخشید متأسفم
من:نمیبینی من دارم میمیرم اون وقت تو پامیشی میری خونتون(با داد)
انیا:واقعا ببخشید بابام رفته بود بیرون منم امدم با ایکو بازی کنم
من:مگه فقط امروز بابات میره بیرون
انیا ببخشید
منم بدون خدافظی قطع کردم
وای سرم خیلی درد گرفت اه دختره ی کله صورتی نمیبینه حال منو اون وقت پامیشه میره با داداشش بازی میکنه بهتره الان داروم رو بخورم
از زبان انیا
وای گند زدم حالا دامیان ازم متنفره
مامانم:چیشده عزیزم
مامان خدافظ بعدا برات توضیح میدم
وای باید با حداکثر سرعت برم
ذهن جولیا:انیا اینجا چیکار میکنه اونم با این سرعت و تنها و در حال گریه
الان میام دامیان صبر کن
رسیدم زنگ در رو زدم وقتی زنگ رو زدم داشتم گریه میکردم
دامیان:ای بابا انیاس لابد یا قران باز قیافش رو اینجور کرده
اخیش دامیان در رو باز کرد
من:سلام دامیان
دامیان:باز تویی
من:واقعا ببخشید دامیان
دامیان:اخه کله شق نمیبینی حال من انقدر بده حالا نمیتونستی دو روز دیگه بری پیش ایکو
من:ببخشید واقعا ببخشید…دامیان چیشد دامیان
وقتی بیدار شدم دیدم داروهام کنارمه و هیچ صدایی نمیاد هرچی انیا رو صدا کردم جواب نمیداد اخر پاشدم و رفتم گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم انیا جواب که داد گفتم…
من:سلام انیا کجایی
انیا:اممم…سلام
من:کجایی
انیا:م…من خب…خب داروخونم اومدم برات دارو بخرم
من:پس صدای بچه از کجا میاد
انیا:خب یه خانمی با بچش اومد
من:انیا همین الان تماس تصویری میگیرم جواب ندی من میدونم و تو
انیا:ولی…
سریع قطع کردم و تصویری گرفتم
انیا:ببخشید
من:اونجا کجاس رفتی خونتون تو مگه با بابات قهر نبودی(با داد)
(نویسنده:از همون داد ها که بچه بودم به انیا زدم)
انیا:ببخشید متأسفم
من:نمیبینی من دارم میمیرم اون وقت تو پامیشی میری خونتون(با داد)
انیا:واقعا ببخشید بابام رفته بود بیرون منم امدم با ایکو بازی کنم
من:مگه فقط امروز بابات میره بیرون
انیا ببخشید
منم بدون خدافظی قطع کردم
وای سرم خیلی درد گرفت اه دختره ی کله صورتی نمیبینه حال منو اون وقت پامیشه میره با داداشش بازی میکنه بهتره الان داروم رو بخورم
از زبان انیا
وای گند زدم حالا دامیان ازم متنفره
مامانم:چیشده عزیزم
مامان خدافظ بعدا برات توضیح میدم
وای باید با حداکثر سرعت برم
ذهن جولیا:انیا اینجا چیکار میکنه اونم با این سرعت و تنها و در حال گریه
الان میام دامیان صبر کن
رسیدم زنگ در رو زدم وقتی زنگ رو زدم داشتم گریه میکردم
دامیان:ای بابا انیاس لابد یا قران باز قیافش رو اینجور کرده
اخیش دامیان در رو باز کرد
من:سلام دامیان
دامیان:باز تویی
من:واقعا ببخشید دامیان
دامیان:اخه کله شق نمیبینی حال من انقدر بده حالا نمیتونستی دو روز دیگه بری پیش ایکو
من:ببخشید واقعا ببخشید…دامیان چیشد دامیان
۳.۵k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.