ویو جیا
ویو جیا
جیا : چی چیه؟
تهیونگ: چش غره میری... با ما غذا نمیخوری ..مشکلت چیه این بازیا یعنی چیی
ی لبخند گشاد زدممم
ویو جونگ کوک
جیان انگار خیلی خوش حال شده بود که تهیونگ هر لحظه ممکنه بکشتش و بد سالها خندیدنش برگشته دیوونس یا چی
از تخت بلند شدو با همون خنده تاباو بود خر ذوقه امد سمت تهیونگ
سفت بقلش کردد
بد جدا شد
جیا: خب حالا که فهمیدی بدون که( خوش حالل) ازتتت متنفرممممممممم( دادددددددددد عصبی )
واقعا این دختره هیولاسس چرا اینطوریه
تهیونگ: نکه من کشته مردتممممممم *داد
جیا: پس بزار جلو چشتتت نباشم * داد
تهیونگ: جهنمممم انقدر تنها بمون که بمیری راحت شممم
جیا: مرگ و ب شما دوتا ترجی یمدم( داد
تهیونگ : پس بزار کارو برا جفتمون راحت کنم
دست جیارو گرفتو کشید
تهیونگ ویو
انقدر دوست داره مردنو بزار راحتش کنمم
دستشو گرفتم کشیدمششش تو اتاق خودم
کوک: تهیونگگگگ
* دوستان نگید که جونگ کوک چقدر مهربونه ن اصلا اون خیلی بده میتونه بد تر از تهیونگم باشه حالا مونده*
جیا رو اتاقم پرت کردمو درو بستم منتطر جونگ کوک بودم
ته: چته
کو: چیکار میکنی
ته: همون کار باید بکنم
کوک: موافقم سر کش بودنم حدی داره کمک میخوای ؟( پوزخند شیطانی
تهیونگ: وسایلو بیار
کوک: حله
کوک رقتو منم رفتم تو اتاق وقتی وارد شدم بر گشت سمتم
جیا : چی چیه؟
تهیونگ: چش غره میری... با ما غذا نمیخوری ..مشکلت چیه این بازیا یعنی چیی
ی لبخند گشاد زدممم
ویو جونگ کوک
جیان انگار خیلی خوش حال شده بود که تهیونگ هر لحظه ممکنه بکشتش و بد سالها خندیدنش برگشته دیوونس یا چی
از تخت بلند شدو با همون خنده تاباو بود خر ذوقه امد سمت تهیونگ
سفت بقلش کردد
بد جدا شد
جیا: خب حالا که فهمیدی بدون که( خوش حالل) ازتتت متنفرممممممممم( دادددددددددد عصبی )
واقعا این دختره هیولاسس چرا اینطوریه
تهیونگ: نکه من کشته مردتممممممم *داد
جیا: پس بزار جلو چشتتت نباشم * داد
تهیونگ: جهنمممم انقدر تنها بمون که بمیری راحت شممم
جیا: مرگ و ب شما دوتا ترجی یمدم( داد
تهیونگ : پس بزار کارو برا جفتمون راحت کنم
دست جیارو گرفتو کشید
تهیونگ ویو
انقدر دوست داره مردنو بزار راحتش کنمم
دستشو گرفتم کشیدمششش تو اتاق خودم
کوک: تهیونگگگگ
* دوستان نگید که جونگ کوک چقدر مهربونه ن اصلا اون خیلی بده میتونه بد تر از تهیونگم باشه حالا مونده*
جیا رو اتاقم پرت کردمو درو بستم منتطر جونگ کوک بودم
ته: چته
کو: چیکار میکنی
ته: همون کار باید بکنم
کوک: موافقم سر کش بودنم حدی داره کمک میخوای ؟( پوزخند شیطانی
تهیونگ: وسایلو بیار
کوک: حله
کوک رقتو منم رفتم تو اتاق وقتی وارد شدم بر گشت سمتم
۱۲.۳k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.