عشق عجیب من
عشق عجیب من
𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟻
ویو کوک:
ا. ت با خجالت دراز کشید و بغلش کردمو نوازشش کردم
کوک: ا. ت من داداشتم(از نظر ادمین نیستی😂) ازم خجالت نکش هوم؟
ا. ت: باشه(بغض و خجالت)
داشتم ا. تو نوازش میکردم که یه رعد و برق دیگه زد و ا. ت جیغ زد محکم تر بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم
ویو ا. ت:
کوک تمام تلاششو میکرد تا منو اروم کنه اما من ترسیده بودم... ولی بعد یه سال بلاخره حس کردم یکی دوستم داره.. کوک به عنوان داداش خیلی باهام مهربون بود و این منو خوشحال میکرد
(صبح بعد غذا)
توی اتاقم بودم که کوک اومد تو
کوک: ا. ت میای بریم بیرون؟
ا. ت: کجا مثلا؟
کوک: هرجا تو بگی
ا. ت: نمیدونم....
کوک: شهربازی خوبه؟
ا. ت: ارههه
ویو ادمین:
ا. ت و کوک کلی خوش گذروندن و باهم خیلی صمیمی شدن.. کوکم هر لحظه هوای خواهرشو داشت...
(سال 2019)
ویو کوک:
امروز روز تولد پونزده سالگی ا. ته منو اعضا هم میخوایم سوپرایزش کنیم...(مامان بابای کوک رفتن بوسان) تولدش ساعت پنجو ده دیقس(خودممم) پس ماهم اون ساعت سوپرایزش میکنیم
برای ا. ت یه بلیط کنسرت خودمونو گرفتم و یه ارمی بمب براش خریدم(ا. ت ارمیه) و قرار شد وقتی برگرده خونه سوپرایزش کنیم البته تهیونگ کار داشت و نیومد...
همه خونه رو تزئین کردیم و منتظر شدیم ا.ت بیاد همه اعضا براش یه چیز خریده بودن تهیونگم کادورو داده بود که من بدم به ا. ت
چراغارو خاموش کردم و کیکو گرفتم دستم اعضاهم پشتم واستادن ا. ت کلیدو انداختو درو باز کرد و اومد تو
ا. ت: کوککک کجایی؟
ا. ت چراقارو روشن کرد و همه داد زدیم
پسرا: سوپرایززرز (تولد ایرانی)
(بعد تولد)
ویو ا. ت:
توی اتاقم نشسته بودم و داشتم ارایشمو پاک میکردم که کوک اومد تو و اومد نزدیکم...
ا. ت: کوک بابت کادوها مم...
کوک: هیسسس تشکر اینجوری کم نیست؟
ا. ت: چی؟
کوک لباشو گذاشت رو لبام و لبمو میمکید منم تعجب کرده بودمو هیچ واکنشی نشون نمیدادن که کوک لبامو گاز گرفت تا همراهیش کنم و منم همراهیش کردم... بعد سه مین ازم جدا شد...
کوک: اوممم بیبی لبات مزه ی بهشت میده
ا. ت: اوپااا ما خواهر برادریممم
کوک: اینطور فک نمیکنم...
حمایت؟؟(اینبار جای رو مخی تموم کردم نه؟ 😂)
𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟻
ویو کوک:
ا. ت با خجالت دراز کشید و بغلش کردمو نوازشش کردم
کوک: ا. ت من داداشتم(از نظر ادمین نیستی😂) ازم خجالت نکش هوم؟
ا. ت: باشه(بغض و خجالت)
داشتم ا. تو نوازش میکردم که یه رعد و برق دیگه زد و ا. ت جیغ زد محکم تر بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم
ویو ا. ت:
کوک تمام تلاششو میکرد تا منو اروم کنه اما من ترسیده بودم... ولی بعد یه سال بلاخره حس کردم یکی دوستم داره.. کوک به عنوان داداش خیلی باهام مهربون بود و این منو خوشحال میکرد
(صبح بعد غذا)
توی اتاقم بودم که کوک اومد تو
کوک: ا. ت میای بریم بیرون؟
ا. ت: کجا مثلا؟
کوک: هرجا تو بگی
ا. ت: نمیدونم....
کوک: شهربازی خوبه؟
ا. ت: ارههه
ویو ادمین:
ا. ت و کوک کلی خوش گذروندن و باهم خیلی صمیمی شدن.. کوکم هر لحظه هوای خواهرشو داشت...
(سال 2019)
ویو کوک:
امروز روز تولد پونزده سالگی ا. ته منو اعضا هم میخوایم سوپرایزش کنیم...(مامان بابای کوک رفتن بوسان) تولدش ساعت پنجو ده دیقس(خودممم) پس ماهم اون ساعت سوپرایزش میکنیم
برای ا. ت یه بلیط کنسرت خودمونو گرفتم و یه ارمی بمب براش خریدم(ا. ت ارمیه) و قرار شد وقتی برگرده خونه سوپرایزش کنیم البته تهیونگ کار داشت و نیومد...
همه خونه رو تزئین کردیم و منتظر شدیم ا.ت بیاد همه اعضا براش یه چیز خریده بودن تهیونگم کادورو داده بود که من بدم به ا. ت
چراغارو خاموش کردم و کیکو گرفتم دستم اعضاهم پشتم واستادن ا. ت کلیدو انداختو درو باز کرد و اومد تو
ا. ت: کوککک کجایی؟
ا. ت چراقارو روشن کرد و همه داد زدیم
پسرا: سوپرایززرز (تولد ایرانی)
(بعد تولد)
ویو ا. ت:
توی اتاقم نشسته بودم و داشتم ارایشمو پاک میکردم که کوک اومد تو و اومد نزدیکم...
ا. ت: کوک بابت کادوها مم...
کوک: هیسسس تشکر اینجوری کم نیست؟
ا. ت: چی؟
کوک لباشو گذاشت رو لبام و لبمو میمکید منم تعجب کرده بودمو هیچ واکنشی نشون نمیدادن که کوک لبامو گاز گرفت تا همراهیش کنم و منم همراهیش کردم... بعد سه مین ازم جدا شد...
کوک: اوممم بیبی لبات مزه ی بهشت میده
ا. ت: اوپااا ما خواهر برادریممم
کوک: اینطور فک نمیکنم...
حمایت؟؟(اینبار جای رو مخی تموم کردم نه؟ 😂)
۲۹.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.