فلیکس و زندگیش p3

a:
زندگی با فلیکس p3
ف: بدو بریم دهنشو سرویس کنم
ه: بگو لوک بده
ف: الان
من: فلیکس زنگ زد به چانگبین و لوکیشن رو گرفت با ۱۰ تا بادیگارد رفت بالا سر چانگبین
(پرش زمانی رسیدن به لوکیشن)
ف: تفنگ دارید(به بادیگارد ها)
بادیگارد ها: آره
ه: اوکی پس بریم تو
من بچه ها رفتن تو و دعوا شروع شد
(پرش زمانی بعد دعوا)
من: فلیکس وایلی رو بغل کرده بود بادیگارد های فلیکس و چانگبین همشون مرده بودند و فقط چانگبین و فلیکس و هیونجین زنده بودند
ف: هیونجین مواظب باش(داد)
ه: چرا؟(داد)
ف: چانگبین با چاقو پشتته(داد)
من: هیونجین جای خالی داد و چانگبین افتاد زمین و هیونجین دوید و یکی از تفنگ های بادیگارد ها رو برداشت و مثل سگ چانگبین رو کشت
ف: هیونجین بیا وایلی رو باز کن
ه: مگه خودت نمیتونی؟
ف: نه چیزی دستم نیست
ه: اون چاقو پس چیه؟!
ویو ف: الان حقیقت رو بگم چی میشه؟
ف: هیونجین من چاقو خوردم
ه: کجاته؟؟؟
ف: همون جای قبلی
و: نههههههخ(داد)
ه:وایییی.بیا ببرمت بیمارستان
من: هیونجین و وایلی فلیکس رو بردن بیمارستان و فلیکس قبل از اینکه بره اتاق عمل به وایلی گفت:
ف: خوب زندگی کن
ه: نه نرو داداش😭
و: نرو عشقم😭
من: تازه تو اتاق عمله و هنوز مشخص نیست که چه اتفاقی افتاده

ادامه در پارت ۴ و یا آخر