ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p18
*روز بعد*
ات: لیا کیفم رو بده
لیا: خودت بگیرش
ات با تموم سرعت سمت لیا دوید خواست از پله ها بیاد پایین که پاش لیز خورد و با سر رفت تو بغل یکی
جیهون: جلو پاتو نگا کن
ات: کاش میخوردم به زمین
جیهون ات رو ول کرد تا به فنا بره ات هم با کله به زمین خورد
ات: روانی یه شوخی کردیم
جیهون: میخواستی شوخی نکنی
ات: خداوندا به کدامین گناه؟..
لیا: اتتتتت
ات: حال ندارم دنبالت بیام اون کیف رو رد کن بیاد
لیا کیف رو از پنجره انداخت پایین کیفم به صورت کاملا تصادفی خورد تو سر تهیونگ (کاملا تصادفی!!😂)
ته: آخ مگه مرض دارین
لیا: کیف رو بیار تو کلاس
ته: بابا مگه من نوکر تم؟
لیا: شاید
تهیونگ کیف رو برداشت و همراه خودش برد کیف اینقدر سنگین بود که انگار توش سنگ گذاشته بودن
جکسون: به به پسر محبوب مدرسه
ته: تو هم حال داری
جکسون: یه نگاه به ما بکن دلمون خوش شه
ته: هعی خدایا صبر بده
تهیونگ رسید تو کلاس کیف رو پرت کرد سمت لیا ولی از شانس زیبای جیهون خورد تو دماغش
جیهون: تف تو این زندگی دماغم شکستتتتتت
ته: ببخشید نمیخواستم بزنم ولی حالا که خورد
لیا: واییییی از دماغش داره خون میادددد
ات: فکر کنم دماغ زیباش شکست
جیهون: دماغ خوش فرمم رو نابود کردی
ته: از اولم زیاد خوش فرم نبود 😂
جیهون رفت تا دماغش رو نشون دکتر بده
ته: چه بچه ننه ما خون میومد یه آب میزدیم میرفت (حق)
ات: والا
لیا: من موندم ات چطور این همه وقت دوست دخترش بودی
ات: با تلاش و کوشش و یاری خداوند
ته: جرر
درحال صحبت بودن که معلم اومد
م.ته: خوب میدونین که من به جای معلم زبانتون اومدم
لیا: بلهه
م.ته: خوبه
ته: فاتحه مون خوندس
ات: چرا
ته: درس دادن مامانم زیادی خشنه
____________________________________
۲۰ تا لایک
۲۰ کامنت
ات: لیا کیفم رو بده
لیا: خودت بگیرش
ات با تموم سرعت سمت لیا دوید خواست از پله ها بیاد پایین که پاش لیز خورد و با سر رفت تو بغل یکی
جیهون: جلو پاتو نگا کن
ات: کاش میخوردم به زمین
جیهون ات رو ول کرد تا به فنا بره ات هم با کله به زمین خورد
ات: روانی یه شوخی کردیم
جیهون: میخواستی شوخی نکنی
ات: خداوندا به کدامین گناه؟..
لیا: اتتتتت
ات: حال ندارم دنبالت بیام اون کیف رو رد کن بیاد
لیا کیف رو از پنجره انداخت پایین کیفم به صورت کاملا تصادفی خورد تو سر تهیونگ (کاملا تصادفی!!😂)
ته: آخ مگه مرض دارین
لیا: کیف رو بیار تو کلاس
ته: بابا مگه من نوکر تم؟
لیا: شاید
تهیونگ کیف رو برداشت و همراه خودش برد کیف اینقدر سنگین بود که انگار توش سنگ گذاشته بودن
جکسون: به به پسر محبوب مدرسه
ته: تو هم حال داری
جکسون: یه نگاه به ما بکن دلمون خوش شه
ته: هعی خدایا صبر بده
تهیونگ رسید تو کلاس کیف رو پرت کرد سمت لیا ولی از شانس زیبای جیهون خورد تو دماغش
جیهون: تف تو این زندگی دماغم شکستتتتتت
ته: ببخشید نمیخواستم بزنم ولی حالا که خورد
لیا: واییییی از دماغش داره خون میادددد
ات: فکر کنم دماغ زیباش شکست
جیهون: دماغ خوش فرمم رو نابود کردی
ته: از اولم زیاد خوش فرم نبود 😂
جیهون رفت تا دماغش رو نشون دکتر بده
ته: چه بچه ننه ما خون میومد یه آب میزدیم میرفت (حق)
ات: والا
لیا: من موندم ات چطور این همه وقت دوست دخترش بودی
ات: با تلاش و کوشش و یاری خداوند
ته: جرر
درحال صحبت بودن که معلم اومد
م.ته: خوب میدونین که من به جای معلم زبانتون اومدم
لیا: بلهه
م.ته: خوبه
ته: فاتحه مون خوندس
ات: چرا
ته: درس دادن مامانم زیادی خشنه
____________________________________
۲۰ تا لایک
۲۰ کامنت
۱۵.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.