He was wonderful🦑part:۳
He was wonderful🦑part:۳
ته:وسط دعوا...بوست کردم ولی تو هیچی نگفتی و راضی بودی
ات:اشتباه متوجه شدییی!
ته:در هر صورت تو الان برای خودمی...تازه بهم گفتی از این بعد دوستمی...
ات:چ...چی؟
ته:هی تو دوست نداری دوست دختر من باشی؟من یه آدم معروفم!
ات:چرا خب دوست دارم ولی...
ته:بیا خودت گفتی دوست داری!
ات:نه...خب...شرایط...
ته:شرایط مهم نیست بیبی تا وقتی ما با همیم همه چی حله!
ات:اخه...
ته:بیا رسیدیم
ات:اینجا کجاست؟!(با تعجب)
ته:(در رو برای ات باز میکنه و بغلش میکنه)خونه
ات:یاااا...بس کن...
ته:چیه مگه تو دوست دخترم نیستی؟
ات:بس کن لطفا ته
ته:بیبی؟
ات:هوم؟
ته:بیا بازم خوشت اومدهه(میخنده)
ات:ای بابا منظورم...
ته:کفشاتو در بیار...
ات:اگر بزاریم پایین در میارم
ته:باشه بیا(میزارتش پایین و ات سریع میدوعه ولی تا میاد قدم برداره ات لباسش رو میگیره و نمیزاره بره)
ات:یااااا
ته:کجا با این عجله بیبی؟
ات:بس کن بیب(نه حاجی ولی خوشت اومده هااا😉😂)
ته:بیب؟
ات:نه...خب انقدر گفتی تو دهن منم افتاد
ته:بیبی تو باید به من بگی ددی
ات:ددی؟
ته:بله؟
ات:نه منظورم این بود چرا باید ددی صدات کنم؟
ته:چون تو دوست دخترمی منم دوست پسرتم!
ات:چی میگی برای خودت خیال بافی میکنی!(عصبانی)
ته:ناراحت نشو...چی میشه که من دوست پسرت شم...بیا بشین روی مبل(خودش بین حرفاش میشینه رو مبل)
ات:(میشینه رو مبل)اخه تو آدم معروفی هستی با من چطور میتونی زندگی کنیی؟
ته:تو قبول کن چطورش رو نشونت میدم
ات:مشکل خودته داری به خودت صدمه میزنی نه من(نیشخند میزنه)
ته:مشکل خودمو خودم حل میکنم بیبی(بوسش میکنه)
ات:(هلش میده)بس کنن چندشش!
ته:تاحالا تو رابطه نبودی؟
ات:نههه
ته:معلومه
ات:منظورت چیه هاااا؟(عصبانیت)
ته:همه ی افرادی که توی رابطه هستن همدیگه رو میبوسن...
ات:خب اینو که همه میدونن بزغاله
ته:هیی به مننگو بزغاله به من بگو ددی
ات:نمیخوام دوست دخترت باشم...به پلیس میگم مزاحمم شدی
ته:من مزاحمت شدم؟
ات:آره تووو
ته:(بغلش میکنه و پرتش میکنه روی تخت)خب همینجا بمون
ات:چیکار میخوای...بکنی؟
ته:(در رو میبنده و میره بیرون)بای بای بیبی
ات:هییییی....چیکار میکنی؟
ته:در کمد رو باز نکن خودت پشیمون میشی
ات:چییییی؟هیییی بیا در رو باز کنننن
ته:منم دوست دارم بیبی
ته:وسط دعوا...بوست کردم ولی تو هیچی نگفتی و راضی بودی
ات:اشتباه متوجه شدییی!
ته:در هر صورت تو الان برای خودمی...تازه بهم گفتی از این بعد دوستمی...
ات:چ...چی؟
ته:هی تو دوست نداری دوست دختر من باشی؟من یه آدم معروفم!
ات:چرا خب دوست دارم ولی...
ته:بیا خودت گفتی دوست داری!
ات:نه...خب...شرایط...
ته:شرایط مهم نیست بیبی تا وقتی ما با همیم همه چی حله!
ات:اخه...
ته:بیا رسیدیم
ات:اینجا کجاست؟!(با تعجب)
ته:(در رو برای ات باز میکنه و بغلش میکنه)خونه
ات:یاااا...بس کن...
ته:چیه مگه تو دوست دخترم نیستی؟
ات:بس کن لطفا ته
ته:بیبی؟
ات:هوم؟
ته:بیا بازم خوشت اومدهه(میخنده)
ات:ای بابا منظورم...
ته:کفشاتو در بیار...
ات:اگر بزاریم پایین در میارم
ته:باشه بیا(میزارتش پایین و ات سریع میدوعه ولی تا میاد قدم برداره ات لباسش رو میگیره و نمیزاره بره)
ات:یااااا
ته:کجا با این عجله بیبی؟
ات:بس کن بیب(نه حاجی ولی خوشت اومده هااا😉😂)
ته:بیب؟
ات:نه...خب انقدر گفتی تو دهن منم افتاد
ته:بیبی تو باید به من بگی ددی
ات:ددی؟
ته:بله؟
ات:نه منظورم این بود چرا باید ددی صدات کنم؟
ته:چون تو دوست دخترمی منم دوست پسرتم!
ات:چی میگی برای خودت خیال بافی میکنی!(عصبانی)
ته:ناراحت نشو...چی میشه که من دوست پسرت شم...بیا بشین روی مبل(خودش بین حرفاش میشینه رو مبل)
ات:(میشینه رو مبل)اخه تو آدم معروفی هستی با من چطور میتونی زندگی کنیی؟
ته:تو قبول کن چطورش رو نشونت میدم
ات:مشکل خودته داری به خودت صدمه میزنی نه من(نیشخند میزنه)
ته:مشکل خودمو خودم حل میکنم بیبی(بوسش میکنه)
ات:(هلش میده)بس کنن چندشش!
ته:تاحالا تو رابطه نبودی؟
ات:نههه
ته:معلومه
ات:منظورت چیه هاااا؟(عصبانیت)
ته:همه ی افرادی که توی رابطه هستن همدیگه رو میبوسن...
ات:خب اینو که همه میدونن بزغاله
ته:هیی به مننگو بزغاله به من بگو ددی
ات:نمیخوام دوست دخترت باشم...به پلیس میگم مزاحمم شدی
ته:من مزاحمت شدم؟
ات:آره تووو
ته:(بغلش میکنه و پرتش میکنه روی تخت)خب همینجا بمون
ات:چیکار میخوای...بکنی؟
ته:(در رو میبنده و میره بیرون)بای بای بیبی
ات:هییییی....چیکار میکنی؟
ته:در کمد رو باز نکن خودت پشیمون میشی
ات:چییییی؟هیییی بیا در رو باز کنننن
ته:منم دوست دارم بیبی
۲.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.