پارت هشتم رمان عشق غیر ممکن
_چه خبرته جلوتو نگاه کن....
یه پسری با قیافه خشن بود، موهای قهوه ای روشنی داشت وکنارشم یه پسر با موهای طوسی بود.
_ببخشید اما شما خوردید به من پس شما باید جلوتو نگاه بکنین.
وقتی دیدمش اصلا ازش خوشم نیومد.
_ببخشید، شما باید جلوتون رو نگاه میکردین.
_اومدین تو کاخ من اون وقت دارین منو متحم می کنین.
_جاسبر بس کن بیا بریم.
_این عضو جدید مافیا هست، توی اول روز اینطور آشنا شدن خوب نیست.
_عضو جدید مافیا، تا حالا عضو جدید به این پرویی ندیده بودم.
_ببخشید با سرعت اومدین خوردین به من بعد بهم میگین جلوتو نگاه به نظرتون من پروام یا شما.
_جاسبر بس کن برو پیش پدرت منتظره، ملودی بیا ما بریم.
امیلی دستمو گرفت و منو از اونجا برد.
_واقعا که چه بی شخصیت به جای معذرت خواهی منو متحم میکنه.
_جاسبر پسره رئیسه برای همین هر کاری دوست داره انجام میده و هیچ کس حق اعتراض نداره، اونی که پیشش بود هم اسمش جاشواست برادر زاده رئیس.
_با این اخلاقی که این داره مطمئنم حتی پدرشم نمی تونه رو حرفش حرف بزنه، بیچاره رئیس که همچین پسری داره.
_حالا بیخیال بیا بریم بیرون رو بهت نشون بدم.
_باشه.
وقتی. رفتیم بیرون اول رفتیم سمت استبل یه پسری در حال اسب سواری بود.
_اون پسر که داره اسب سواری میکنه اسمش کاجیه، اونم دوست دنیل و جورجه این سه نفر خیلی رفیق های صمیمی هستن، راستی اون میونش با حیون ها هم خیلی خوبه.
از اسب پیاده شد و به سمت ما اومد.
_سلام امیلی چطوری؟
_سلام کاجی خوبم.
_امیلی این کیه؟!
_این عضو جدید ملودی.
_سلام ملودی اسکارت هستم.
_از آشنایی با شما خوشبختم.
_منم همین طور.
_خب کاجی من می خواستم این جارو به ملودی نشون بدم.
_آها پس بهتره من وقتتون رو نگیرم فعلا بعدا میبینمتون.
_فعلا.
_فعلا.
بعد رفتیم به محل تیراندازی، یه دختر با موهای مشکی و خاکستری داشت تمرین می کرد.
_اون دختر اسمش کلاراست دوست صمیمی کارلا دختر رئیس، ولی برخلاف کارلا این یه دختر مهربون و ساده است.
_سلام کلارا چطوری؟
_سلام خوبم امیلی تو چطوری؟!
_منم خوبم راستی این عضو جدید ملودی اسکارته.
_سلام.
_سلام ملودی منم کلارا هیزل هستم خوشبختم.
_منم خوشبختم.
همین طور داشتیم صحبت میکردیم که یهو جورج اومد.
_ملودی رئیس باهات کار داره....
اینم پارت هشت
پارت هفت نصفه بود پایینش رو دوباره بخونین
یه پسری با قیافه خشن بود، موهای قهوه ای روشنی داشت وکنارشم یه پسر با موهای طوسی بود.
_ببخشید اما شما خوردید به من پس شما باید جلوتو نگاه بکنین.
وقتی دیدمش اصلا ازش خوشم نیومد.
_ببخشید، شما باید جلوتون رو نگاه میکردین.
_اومدین تو کاخ من اون وقت دارین منو متحم می کنین.
_جاسبر بس کن بیا بریم.
_این عضو جدید مافیا هست، توی اول روز اینطور آشنا شدن خوب نیست.
_عضو جدید مافیا، تا حالا عضو جدید به این پرویی ندیده بودم.
_ببخشید با سرعت اومدین خوردین به من بعد بهم میگین جلوتو نگاه به نظرتون من پروام یا شما.
_جاسبر بس کن برو پیش پدرت منتظره، ملودی بیا ما بریم.
امیلی دستمو گرفت و منو از اونجا برد.
_واقعا که چه بی شخصیت به جای معذرت خواهی منو متحم میکنه.
_جاسبر پسره رئیسه برای همین هر کاری دوست داره انجام میده و هیچ کس حق اعتراض نداره، اونی که پیشش بود هم اسمش جاشواست برادر زاده رئیس.
_با این اخلاقی که این داره مطمئنم حتی پدرشم نمی تونه رو حرفش حرف بزنه، بیچاره رئیس که همچین پسری داره.
_حالا بیخیال بیا بریم بیرون رو بهت نشون بدم.
_باشه.
وقتی. رفتیم بیرون اول رفتیم سمت استبل یه پسری در حال اسب سواری بود.
_اون پسر که داره اسب سواری میکنه اسمش کاجیه، اونم دوست دنیل و جورجه این سه نفر خیلی رفیق های صمیمی هستن، راستی اون میونش با حیون ها هم خیلی خوبه.
از اسب پیاده شد و به سمت ما اومد.
_سلام امیلی چطوری؟
_سلام کاجی خوبم.
_امیلی این کیه؟!
_این عضو جدید ملودی.
_سلام ملودی اسکارت هستم.
_از آشنایی با شما خوشبختم.
_منم همین طور.
_خب کاجی من می خواستم این جارو به ملودی نشون بدم.
_آها پس بهتره من وقتتون رو نگیرم فعلا بعدا میبینمتون.
_فعلا.
_فعلا.
بعد رفتیم به محل تیراندازی، یه دختر با موهای مشکی و خاکستری داشت تمرین می کرد.
_اون دختر اسمش کلاراست دوست صمیمی کارلا دختر رئیس، ولی برخلاف کارلا این یه دختر مهربون و ساده است.
_سلام کلارا چطوری؟
_سلام خوبم امیلی تو چطوری؟!
_منم خوبم راستی این عضو جدید ملودی اسکارته.
_سلام.
_سلام ملودی منم کلارا هیزل هستم خوشبختم.
_منم خوشبختم.
همین طور داشتیم صحبت میکردیم که یهو جورج اومد.
_ملودی رئیس باهات کار داره....
اینم پارت هشت
پارت هفت نصفه بود پایینش رو دوباره بخونین
۲.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.