فیک جین (My sweet love) part20
صبح
یونجی ویو
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم فک کنم دیشب خیلی مست کردم هیچی یادم نمیومد نکنه جلوی جین سوتی داده باشم وایی درباره یوجین حرف نزده باشممم یوقت بش اعترافف هوفف اروم باش دختر (همه اینکارارو کردی فرزندم😔🤝)
لباسامو عوض کردم (اس دو) و رفتم تو اشپزخونه که ببینم قرصی چیزی نی برا سردردم که جین از تو اتاقش اومد بیرون
جین: صبح بخیر کوالا خانم چه عجب بیدار شدی
یونجی: هومم مگه ساعت چنده؟
جین: ۴عصر ولی امروز کلاس نداریم راحت باش
یونجی: اومم میگم جین....
جین:؟
یونجی: من دیشب یوقت دیوونه بازی که در نیووردم؟
حرف عجیبی نزدم؟
کار عجیبی نکردم؟
جین: یااا یه نفس بگیر نه کار خاصی نکردی
هوفف یه نفس راحت کشیدم و ازش پرسیدم
یونجی: جین...احیانا قرص سردرد نداریم؟
جین: تا اونجایی که من میدونم نداریم چیشده؟
یونجی: امم هیچی فقط یکم سردرد دارم
جین: خب... میخای برم برات بخرم
یونجی: عااا نه خدم میرم ممنون
جین: تو بشین میری بیرون کار دست خودت میدی خودم میرم
یونجی: عااا ممنون جین
جین رفت بیرون منم نشستم رو کاناپه که کم کم خابم برد
جین ویو
رفتم تو اتاق و لباسمو عوض کردم (اس سه:با یه شلوار لی ابی) و رفتم داروخونه و براش قرصو خریدم و برگشتم خابگاه دیدم رو کاناپه خوابش برده رفتم سمتش و بیدارش کردم
جین: یونجی... یونجی
یونجی ویو:
با صدای جین از خواب بیدار شدم برگشته بود
یونجی: عاا ممنون جین
جین: خاهش میکنم
رفتم تو اشپزخونه و یکی از قرصارو با یه لیوان اب خوردم و رفتم پیش جین
یونجی: میگم...سوکجین شی میشه من و تا یه جایی ببری؟
جین: کجا میخوای بری؟
یونجی: بیمارستان
جین: بیمارستان برا چی چیزی شده؟
یونجی: نه فقط...
لایک=۱۴
کامنت=۱۴
یونجی ویو
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم فک کنم دیشب خیلی مست کردم هیچی یادم نمیومد نکنه جلوی جین سوتی داده باشم وایی درباره یوجین حرف نزده باشممم یوقت بش اعترافف هوفف اروم باش دختر (همه اینکارارو کردی فرزندم😔🤝)
لباسامو عوض کردم (اس دو) و رفتم تو اشپزخونه که ببینم قرصی چیزی نی برا سردردم که جین از تو اتاقش اومد بیرون
جین: صبح بخیر کوالا خانم چه عجب بیدار شدی
یونجی: هومم مگه ساعت چنده؟
جین: ۴عصر ولی امروز کلاس نداریم راحت باش
یونجی: اومم میگم جین....
جین:؟
یونجی: من دیشب یوقت دیوونه بازی که در نیووردم؟
حرف عجیبی نزدم؟
کار عجیبی نکردم؟
جین: یااا یه نفس بگیر نه کار خاصی نکردی
هوفف یه نفس راحت کشیدم و ازش پرسیدم
یونجی: جین...احیانا قرص سردرد نداریم؟
جین: تا اونجایی که من میدونم نداریم چیشده؟
یونجی: امم هیچی فقط یکم سردرد دارم
جین: خب... میخای برم برات بخرم
یونجی: عااا نه خدم میرم ممنون
جین: تو بشین میری بیرون کار دست خودت میدی خودم میرم
یونجی: عااا ممنون جین
جین رفت بیرون منم نشستم رو کاناپه که کم کم خابم برد
جین ویو
رفتم تو اتاق و لباسمو عوض کردم (اس سه:با یه شلوار لی ابی) و رفتم داروخونه و براش قرصو خریدم و برگشتم خابگاه دیدم رو کاناپه خوابش برده رفتم سمتش و بیدارش کردم
جین: یونجی... یونجی
یونجی ویو:
با صدای جین از خواب بیدار شدم برگشته بود
یونجی: عاا ممنون جین
جین: خاهش میکنم
رفتم تو اشپزخونه و یکی از قرصارو با یه لیوان اب خوردم و رفتم پیش جین
یونجی: میگم...سوکجین شی میشه من و تا یه جایی ببری؟
جین: کجا میخوای بری؟
یونجی: بیمارستان
جین: بیمارستان برا چی چیزی شده؟
یونجی: نه فقط...
لایک=۱۴
کامنت=۱۴
۰
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.