𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ³
پارت : ³
ویو ا.ت
+توی بار نشسته بودم میدونستم اون بار متعلق به رئیس مافیاست ولی نمی دونستم
اسم رئیس مافیا چیه و کیه هرچی اصاً خلاصه به من چه که کیه
چیز یا کسه مهمی نیست که بخوام بدونم ( معترضانه )
ویو جنگکوک
وقتی اومدم تویه بار یه دختر که فککنم تنها بود روی صندلی بار نشسته بود و هی داشت با لیوان ویسیکیش بازی می کرد و می نوشید خیلی کیوت بود اندامش منو به هوس میاورد چطور یه دختر انقد می تونه بی نقص باشه دلم میخواست همینجا به فاکش بدم
( با چشای خمار و لحنه بم )
[ بچه ها این داره زیر لب حرف میزنه و فکر های شیعطانی با خودش می کنه دیگه خودتون بگیرید چی میگمممبحهجلهیحبهحسبهیسح ]
*راوی*
ا.ت روی صندلی بار نشسته بود و هی لیوان ویسکی داخل دستشو تکون میداد و می نوشید که صدای پسری پشت سرش شنید
چهرش زیاد واضح نبود که گفت :
_بیب دیگه خیلی داری زیادی روی می کنی تمومش کن چون تو واسه اینا زیادی کوچولو هستی کوچولو ( تمسخرانه )
همینکه اینو گفتم دیدم دختره از جاش بلند شد و گفت
+به من نگو کوچولو مگه کی هستی که اینو به من میگی در حین حرف زدن با انگشت اشارت هی میزنی رو سینش ( با مستی و بی حالی )
-میدونی که اینجوری حرف زدن با من تاوان داره کوچولوی پرو پس دهنتو ببند تا خودم نبستمش ( جدی و با صدای نسبتاً بلند )
+اگه نبندم چی
ویو جنگکوک
تا حالا کسی اینجوری با من حرف نزده بود
ولی خوشم اومد بهش نمی خورد انقد لجبازو شجاع باشه ( همه اینارو تو دلش گفت )
خواستم بترسونمش
_پس یه نیشخندی زدم و دستمو بردم دور کمرش و خیلی سفت چسبوندم به خدم و سرمو بردم تو گردنش یه بوص سطحی کردم بعد در گوشش گفتم
_خدارو شکر کن حوصلتو ندارم مگه نه امشب باید زیرم ناله می کردی کوچولو ( جدی و با صدای بم )
+همینکه اینو گفت خیلی زود هولش دادم و ازش فاصله گرفتم ( با حالت استراب اینکارو کرد )
که دیدم با اینکارم یه نیشخند زد و رفت نمیدونم چرا ولی یکم ترسیدم
چند مین بعد...
*راوی*
ا.ت حالش خیلی بد بود
انقد نوشیده بود که بزور حال راه رفتنم داشت که یهو تصمیم گرفت بره وسط پارتی پیش یونا و برقصه
+نگاهای سنگینی روی خودم حس میکردم ولی اهمیتی ندادم و خواستم برم وسط پارتی پیش یونا برقصم
همینکه رفتم یونا رو پیدا نکردم که یکی جلومو گرفتو گفت
کجا بانو...
شرط : ۲۰ لایک ۲۰ کامنت
تعداد پارت های فیک: نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ³
پارت : ³
ویو ا.ت
+توی بار نشسته بودم میدونستم اون بار متعلق به رئیس مافیاست ولی نمی دونستم
اسم رئیس مافیا چیه و کیه هرچی اصاً خلاصه به من چه که کیه
چیز یا کسه مهمی نیست که بخوام بدونم ( معترضانه )
ویو جنگکوک
وقتی اومدم تویه بار یه دختر که فککنم تنها بود روی صندلی بار نشسته بود و هی داشت با لیوان ویسیکیش بازی می کرد و می نوشید خیلی کیوت بود اندامش منو به هوس میاورد چطور یه دختر انقد می تونه بی نقص باشه دلم میخواست همینجا به فاکش بدم
( با چشای خمار و لحنه بم )
[ بچه ها این داره زیر لب حرف میزنه و فکر های شیعطانی با خودش می کنه دیگه خودتون بگیرید چی میگمممبحهجلهیحبهحسبهیسح ]
*راوی*
ا.ت روی صندلی بار نشسته بود و هی لیوان ویسکی داخل دستشو تکون میداد و می نوشید که صدای پسری پشت سرش شنید
چهرش زیاد واضح نبود که گفت :
_بیب دیگه خیلی داری زیادی روی می کنی تمومش کن چون تو واسه اینا زیادی کوچولو هستی کوچولو ( تمسخرانه )
همینکه اینو گفتم دیدم دختره از جاش بلند شد و گفت
+به من نگو کوچولو مگه کی هستی که اینو به من میگی در حین حرف زدن با انگشت اشارت هی میزنی رو سینش ( با مستی و بی حالی )
-میدونی که اینجوری حرف زدن با من تاوان داره کوچولوی پرو پس دهنتو ببند تا خودم نبستمش ( جدی و با صدای نسبتاً بلند )
+اگه نبندم چی
ویو جنگکوک
تا حالا کسی اینجوری با من حرف نزده بود
ولی خوشم اومد بهش نمی خورد انقد لجبازو شجاع باشه ( همه اینارو تو دلش گفت )
خواستم بترسونمش
_پس یه نیشخندی زدم و دستمو بردم دور کمرش و خیلی سفت چسبوندم به خدم و سرمو بردم تو گردنش یه بوص سطحی کردم بعد در گوشش گفتم
_خدارو شکر کن حوصلتو ندارم مگه نه امشب باید زیرم ناله می کردی کوچولو ( جدی و با صدای بم )
+همینکه اینو گفت خیلی زود هولش دادم و ازش فاصله گرفتم ( با حالت استراب اینکارو کرد )
که دیدم با اینکارم یه نیشخند زد و رفت نمیدونم چرا ولی یکم ترسیدم
چند مین بعد...
*راوی*
ا.ت حالش خیلی بد بود
انقد نوشیده بود که بزور حال راه رفتنم داشت که یهو تصمیم گرفت بره وسط پارتی پیش یونا و برقصه
+نگاهای سنگینی روی خودم حس میکردم ولی اهمیتی ندادم و خواستم برم وسط پارتی پیش یونا برقصم
همینکه رفتم یونا رو پیدا نکردم که یکی جلومو گرفتو گفت
کجا بانو...
شرط : ۲۰ لایک ۲۰ کامنت
تعداد پارت های فیک: نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۱۱.۹k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.