ازدواج اجباری پارت ۲
ات:اره دیگه از خداته من از اول برات وسیله بودم
بابا ی ات:هنوزم هستی
ات:دهنت رو ببند اگرم با اون پسر ازدواج کنم فقط و فقط برای مادرمه
بابای ات:چه فرقی برات داره اول اخر هرزه ای حالا براتم مهم نیست با کی رابطه انجام بدی
ات:دهنتو ببند من مثل تو عوضی و اشغال نیستم یک بار دیگه به من بگی هرزه کاری میکنم که مرغای اسمون به حالت گریه که هیچ خون گریه کنن(عربده)
ات ویو
کیفم رو برداشتم رفتم توی ماشینم اجازه دادم اشکام بریزه امشب خواستگاری بود باورم نمیشه زندگیم داره جلوی چشم از بین میره مثلا قرار بود با کسی که دوسش داشتم ازدواج کنم و خوش باشم به سمت خونه رفتم درو باز کردم
ات:سلام مامان (بعض)
مامان :ات چی شده
ات:م..ا..م..ا..ن.....ش...و...ه..ر..ت
مامان:ات درست بگو چی شده
ات:بابا بزور میخواد شوهرم بده (گریه شدید)
مامان:مگه از جنازع من رد شه اجازه بدم اینکارو انجام بده
ات:مامان خواهش میکنم مخالفت نکن اگر مخالفت کنی خودمون اذیت میشیم (گریع)
مامان:بهتر از اینه دخترم اجباری ازدواج کنی
ات:مامان خواهش میکنم عزیزم تروخدا نه نگو نمیخوام اتفاقی برات بیافته فقط قبول کن
مامان:اخه....(گریع)
ات:مامان اخه نداره لطفا
مامان:باشه ولی قول بده هرموقع اذیت شدی طلاق بگیر
ات:باشه (بغل کردن مامانش)
مامان:خب دیگه دختر خوشگلم برو حاضر شو ولی کاشکی برای عشق واقعیت حاضر میشدی
ات:اشکال نداره مامان کاری که شده به نظرت من ....
#سناریو#بی تی اس#فیک -جیمین
بابا ی ات:هنوزم هستی
ات:دهنت رو ببند اگرم با اون پسر ازدواج کنم فقط و فقط برای مادرمه
بابای ات:چه فرقی برات داره اول اخر هرزه ای حالا براتم مهم نیست با کی رابطه انجام بدی
ات:دهنتو ببند من مثل تو عوضی و اشغال نیستم یک بار دیگه به من بگی هرزه کاری میکنم که مرغای اسمون به حالت گریه که هیچ خون گریه کنن(عربده)
ات ویو
کیفم رو برداشتم رفتم توی ماشینم اجازه دادم اشکام بریزه امشب خواستگاری بود باورم نمیشه زندگیم داره جلوی چشم از بین میره مثلا قرار بود با کسی که دوسش داشتم ازدواج کنم و خوش باشم به سمت خونه رفتم درو باز کردم
ات:سلام مامان (بعض)
مامان :ات چی شده
ات:م..ا..م..ا..ن.....ش...و...ه..ر..ت
مامان:ات درست بگو چی شده
ات:بابا بزور میخواد شوهرم بده (گریه شدید)
مامان:مگه از جنازع من رد شه اجازه بدم اینکارو انجام بده
ات:مامان خواهش میکنم مخالفت نکن اگر مخالفت کنی خودمون اذیت میشیم (گریع)
مامان:بهتر از اینه دخترم اجباری ازدواج کنی
ات:مامان خواهش میکنم عزیزم تروخدا نه نگو نمیخوام اتفاقی برات بیافته فقط قبول کن
مامان:اخه....(گریع)
ات:مامان اخه نداره لطفا
مامان:باشه ولی قول بده هرموقع اذیت شدی طلاق بگیر
ات:باشه (بغل کردن مامانش)
مامان:خب دیگه دختر خوشگلم برو حاضر شو ولی کاشکی برای عشق واقعیت حاضر میشدی
ات:اشکال نداره مامان کاری که شده به نظرت من ....
#سناریو#بی تی اس#فیک -جیمین
۱۶.۷k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.