تک پارتی تهیونگ...؛)
گفتم: حواست کجاست؟
با توام..
دیگه فیلمو نمیبینی؟!
گفت: چرا... ولی سردمه... دستامو نگاه !
یخ زده بود... عینهو مرده ها...
دستاشو گرفتم تو دستام... ها کردم... گفتم: گرم شدی؟! گفت: میمونی برام؟
گفتم: میمونم تا هروقت که بخوای..
. گفت: هروقت که بخوام یا هروقت که باشم؟! از رو تخت پاشدم که از اتاق برم بیرون... یهو صداشو بلند کردو با خنده گفت: قهر میکنی؟! نکنه باید نازتم بکشم؟! با عصبانیت رفتم سمتش گفتم: خسته نشدی؟! دوازده روزه چسبیدی به این تخت عینهو...، هی گریه می کنی... هی بحث میکنی... هی میگی فیلم بذار... فیلمم که میذارم حواست به یه جای دیگس... منتی نیستا... برای خودت دارم میگم ! من که تا آخرین لحظهی زندگیم پیشت میمونم... واقعا نیازی نیست به این کارا... هست؟! انگشتاشو آروم کشید رو صورتم... اخمامو باز کرد... لبخند زد... با عصبانیت دستشو کنار زدم... لبخند رو صورتش خشک شد... بعد از چشماش اشک ریخت... دیدم داره گریه میکنه... دستپاچه ازش پرسیدم: اگه حواست به فیلم بود؛ بگو کجاشو دوست داشتی؟!
نگام کرد...
گفت: اونجا که تو خندیدی ...
میشه الانم بخندی؟!
خندیدم...
گفت: تهیونگا زوده نه؟!
گفتم: چی؟!
گفت: اینکه بمیرم... زوده... مگه نه؟!
دستاشو گرفتم...
دستاش یخ زده بود...
ها کردم...
ها کردم...
ها کردم...
گفتم: گرم شدی؟!
عزیزم گرم شدی...؟!
بیبی؟!
مرده بود... دوازده روز بود که مرده :)
با توام..
دیگه فیلمو نمیبینی؟!
گفت: چرا... ولی سردمه... دستامو نگاه !
یخ زده بود... عینهو مرده ها...
دستاشو گرفتم تو دستام... ها کردم... گفتم: گرم شدی؟! گفت: میمونی برام؟
گفتم: میمونم تا هروقت که بخوای..
. گفت: هروقت که بخوام یا هروقت که باشم؟! از رو تخت پاشدم که از اتاق برم بیرون... یهو صداشو بلند کردو با خنده گفت: قهر میکنی؟! نکنه باید نازتم بکشم؟! با عصبانیت رفتم سمتش گفتم: خسته نشدی؟! دوازده روزه چسبیدی به این تخت عینهو...، هی گریه می کنی... هی بحث میکنی... هی میگی فیلم بذار... فیلمم که میذارم حواست به یه جای دیگس... منتی نیستا... برای خودت دارم میگم ! من که تا آخرین لحظهی زندگیم پیشت میمونم... واقعا نیازی نیست به این کارا... هست؟! انگشتاشو آروم کشید رو صورتم... اخمامو باز کرد... لبخند زد... با عصبانیت دستشو کنار زدم... لبخند رو صورتش خشک شد... بعد از چشماش اشک ریخت... دیدم داره گریه میکنه... دستپاچه ازش پرسیدم: اگه حواست به فیلم بود؛ بگو کجاشو دوست داشتی؟!
نگام کرد...
گفت: اونجا که تو خندیدی ...
میشه الانم بخندی؟!
خندیدم...
گفت: تهیونگا زوده نه؟!
گفتم: چی؟!
گفت: اینکه بمیرم... زوده... مگه نه؟!
دستاشو گرفتم...
دستاش یخ زده بود...
ها کردم...
ها کردم...
ها کردم...
گفتم: گرم شدی؟!
عزیزم گرم شدی...؟!
بیبی؟!
مرده بود... دوازده روز بود که مرده :)
۸.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.