کوک: مین من معذرت می خواهم ولی نمی توانم بزارم ا. ت ناراح
کوک: مین من معذرت می خواهم ولی نمی توانم بزارم ا. ت ناراحت باشه پس باید از دلش در بیارم مین: گفته باشم اگه پاتو از اتاق بیرون بزاری دیگه منو نمی بینی(بفض)کوک نمی خواشت مینسو رو ناراحت کنه ولی هنوز دلش پیش ا. ت بود پی بع سمت اتاق ا. ت و تهیونگ رفت ولی با صدای عجیبی مواجه شد(بله همون دیگه) پس تا خواست بع یمت اتاق خودشون بره ولی پاش به یه چیزی خورد و شکست پس بع سمت اتاق خودش رفت چون اگه به سمت اتاق خودش و مینسو میرفت گیر میوفتاد که تهیونگ وا. ت بیرون امدن و تا امدن همه چیز رو تمیز کنند یه نیم ساعتی طول کشید ولی بعد رفتن داخل اتاق خواست به سمت اتاق مینسو بره که یاد حرف مین سو افتاد( گفته باشم اگه پاتواز اتاق بیرون بزاری دیگه منو نمی بینی) کوک: اخ دارم دیونه میشم ولی به سمت اتاق رفت و با نبودن مینسو مواجه شود ولی تا خواست به بیرون بره تا مین سو رو برگردونه ولی با دیدن کاغد سفیدی که ملافه ای کمی خونی بود رفت و برش داشت وشروع کرد به خواندن
۳.۶k
۱۰ آذر ۱۴۰۳