شب اجباری...
Part 2
تهیونگ : ترسیدی....
ویو ا.ت
وقتی در و قفل کرد همون بوی خوبی که سر میز اومد تو دستشویی پیچیده بود اون بو ادکلن اونه ادکلن سرد و تلخ
بوی اون داشت مستم میکرد
جولو تر اومد
دستام و به دیوار گذاشتم
تهیونگ : اه بیب این طوری نکن ...هه اخی بیبیم خجالتی چقدر کیوت
ا.ت : ت...تو... کی...هستی
تهیونگ : کیم تهیونگ اما تو دد صدام کن
ا.ت : از... از من ..چ..چی می خوای
دستش رو رو چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا و اونکی دستشو به دیوار محکم تکیه داد
تهیونگ : اهههه نترس کاریت ندارم
دستش رو روی رون پاهم گذاشت و لمسش کرد
یکم نزدیک تر شد
من سرخ شده و بودم بی حرکت مونده بودم
تهیونگ : وقتی سرخ میشی خیلی هات میشی
گونه هام رو نوازش کرد
ا.ت : گمشو برو اون ور عوضی کمک... کم..
تهیونگ : ششش اینجا هیچ کس نمیاد کمکت چون همه مسته مستن
ا.ت : ولم کن..
تهیونگ بازو هام و محکم گرفت و به گردنم نزدیک شد نفسش گردنم و قل قلک میداد
تهیونگ : می دونی تا الان چند نفر فکر کردن با تو رو داشتن
آه خوبه که الان برای من شدی من الان صاحب تو هستم
ا.ت : چی ...چی
تهیونگ نیش خند زد و به چشمام زول زده بود
تهیونگ : اره بیب تو الان مال منی
شروع کرد به طرز وحشتناکی میکدنه لبامو
مشت دستام و با یه دستش گرفته بود و بالا سرم به دیدار چسبونده بود
تهیونگ : این تازه شروعشه....
تهیونگ : ترسیدی....
ویو ا.ت
وقتی در و قفل کرد همون بوی خوبی که سر میز اومد تو دستشویی پیچیده بود اون بو ادکلن اونه ادکلن سرد و تلخ
بوی اون داشت مستم میکرد
جولو تر اومد
دستام و به دیوار گذاشتم
تهیونگ : اه بیب این طوری نکن ...هه اخی بیبیم خجالتی چقدر کیوت
ا.ت : ت...تو... کی...هستی
تهیونگ : کیم تهیونگ اما تو دد صدام کن
ا.ت : از... از من ..چ..چی می خوای
دستش رو رو چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا و اونکی دستشو به دیوار محکم تکیه داد
تهیونگ : اهههه نترس کاریت ندارم
دستش رو روی رون پاهم گذاشت و لمسش کرد
یکم نزدیک تر شد
من سرخ شده و بودم بی حرکت مونده بودم
تهیونگ : وقتی سرخ میشی خیلی هات میشی
گونه هام رو نوازش کرد
ا.ت : گمشو برو اون ور عوضی کمک... کم..
تهیونگ : ششش اینجا هیچ کس نمیاد کمکت چون همه مسته مستن
ا.ت : ولم کن..
تهیونگ بازو هام و محکم گرفت و به گردنم نزدیک شد نفسش گردنم و قل قلک میداد
تهیونگ : می دونی تا الان چند نفر فکر کردن با تو رو داشتن
آه خوبه که الان برای من شدی من الان صاحب تو هستم
ا.ت : چی ...چی
تهیونگ نیش خند زد و به چشمام زول زده بود
تهیونگ : اره بیب تو الان مال منی
شروع کرد به طرز وحشتناکی میکدنه لبامو
مشت دستام و با یه دستش گرفته بود و بالا سرم به دیدار چسبونده بود
تهیونگ : این تازه شروعشه....
۳.۷k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.