وقتی جلوی اعضا... تک پارتی...
تک پارتی بنگ چان...:)
منحرفانه...;)
♡درخواستی از طرف @skz.family
♡♡♡~~~♡♡♡
موضوع:~وقتی جلوی اعضا یه فقط یه تاپ و شورتک تنته و بدنت کمی معلومه...
+ : علامت ا/ت
-: علامت بنگ چان
علامت اعضا: اول اسمشون
توی خونه ی چان بودید و چان داشت شام میپخت، تو توی حال روی مبل دراز کشیده بودی، همین طور که توجه ی اعضا رو جلب کرده بود، فقط چانگبین و هان بودند که منتظر غذا بودن... ولی چان همش هر دو دقیقه بهت نگاه میکرد و همش اذیتش میکرد که تمام توجه ها روی توعه... حسودی کرده بود... ولی لینو بلند شد و به سمت چان رفت تا توی غذا درست کردن کمکش کنه چون چان داشت از عصبانیت نصف غذا رو میسوزوند...فلیکس هم پیششون رفت تا کمی چان رو آروم کنه... ولی تو هنوز دراز کشیده بود و همس تکون میخوردی چون حوصلت از فقط دراز کشیدن سر رفته بود.
کمی به اعضا نگاه کردی بعد رفتی پیش هان نشستی و لپاشو میکشیدی که باعث حسودی و عصبانیت بیشتر چان میشد...
ل:"ا/ت، توعم کرم داریا! بسه، نمیبینی چان داره نصف غذا رو میسوزونه؟ همش چانو عصبی نکن چون قرار نیست یه شام درست حسابی بخوریما! گشنمونه ما"
ف:"خدایی لینو دیگه داره دروغ...نمیگه، بسه دیگه توعم، راستی از هانم فاصله بگیر یه وقت لینو به چوخت میده چون پیشه بیبی گوریلش نشستی"
+"بیبی وات..؟ ددی آرتامون پیدا شد هورا"
-: "ا/ت پاشو"
+"کجا...؟"
-"قربانت شم، اتاق😊"
ل:"فضا دارد رمانتیک و واو میشود"
چ:"این غذای ما کجاس؟؟؟"
تویی که دیگه از غر زدن های اعضا خسته شدی رفتی توی اتاق چان و در رو بستی ولی بعد از چند دقیقه با چان مواجه شدی که وارد اتاقت شد و در رو بست...
-"خب، الان که گوش دادی..."
تو که این طرز حرف زدن چان رو میشناختی، کمی ترست گرفت و فقط آب دهنت رو قورت میدادی...
چان کمی نزدیکت شد و دستش رو روی زانو های سرد و لختت گذاشت و اونیکی دستش روی دکمه های تاپت بود... کمی صورتش رو به گوشت نزدیک کرد و تو با چشم های ترسیده به در جلوت خیره شده بودی... بعد کمی چشاتو چرخوندی و بهش نگاه کردی...
و بعد چان اروم با دکمه هات بازی میکرد... حس میکردی هر موقعی قراره بهت حمله کنه و تمام لباساتو از تنت در بیاره... ولی چند دقیقه که گذشت فهمیدی که فقط داره بازی میکنه... ولی بعد یکم صدای های کیس و بوس دم گوشت در می اورد و گوشت رو میبوسید...که باعث میشد تو یکم حس تحریک شدن بهت دست بده... ولی تو فعلا حالت خوب بود...
بعد از چند دقیقه خودت رو تخت نشستی و چان بهت نگاه کرد... پوزخندی شیطانی زد و بعد به دیوار پشتت هلت داد و بعد روی تخت، جلوت نشست... بهش نگاه کردی و بعد دوباره بهت نزدیک شد و لباتو بوسید... ولی تو که نمیتونستی این لحظه رو از دست بدی، دستات رو دور گردنش پیچیدی و اون رو بوسیدی...
منحرفانه...;)
♡درخواستی از طرف @skz.family
♡♡♡~~~♡♡♡
موضوع:~وقتی جلوی اعضا یه فقط یه تاپ و شورتک تنته و بدنت کمی معلومه...
+ : علامت ا/ت
-: علامت بنگ چان
علامت اعضا: اول اسمشون
توی خونه ی چان بودید و چان داشت شام میپخت، تو توی حال روی مبل دراز کشیده بودی، همین طور که توجه ی اعضا رو جلب کرده بود، فقط چانگبین و هان بودند که منتظر غذا بودن... ولی چان همش هر دو دقیقه بهت نگاه میکرد و همش اذیتش میکرد که تمام توجه ها روی توعه... حسودی کرده بود... ولی لینو بلند شد و به سمت چان رفت تا توی غذا درست کردن کمکش کنه چون چان داشت از عصبانیت نصف غذا رو میسوزوند...فلیکس هم پیششون رفت تا کمی چان رو آروم کنه... ولی تو هنوز دراز کشیده بود و همس تکون میخوردی چون حوصلت از فقط دراز کشیدن سر رفته بود.
کمی به اعضا نگاه کردی بعد رفتی پیش هان نشستی و لپاشو میکشیدی که باعث حسودی و عصبانیت بیشتر چان میشد...
ل:"ا/ت، توعم کرم داریا! بسه، نمیبینی چان داره نصف غذا رو میسوزونه؟ همش چانو عصبی نکن چون قرار نیست یه شام درست حسابی بخوریما! گشنمونه ما"
ف:"خدایی لینو دیگه داره دروغ...نمیگه، بسه دیگه توعم، راستی از هانم فاصله بگیر یه وقت لینو به چوخت میده چون پیشه بیبی گوریلش نشستی"
+"بیبی وات..؟ ددی آرتامون پیدا شد هورا"
-: "ا/ت پاشو"
+"کجا...؟"
-"قربانت شم، اتاق😊"
ل:"فضا دارد رمانتیک و واو میشود"
چ:"این غذای ما کجاس؟؟؟"
تویی که دیگه از غر زدن های اعضا خسته شدی رفتی توی اتاق چان و در رو بستی ولی بعد از چند دقیقه با چان مواجه شدی که وارد اتاقت شد و در رو بست...
-"خب، الان که گوش دادی..."
تو که این طرز حرف زدن چان رو میشناختی، کمی ترست گرفت و فقط آب دهنت رو قورت میدادی...
چان کمی نزدیکت شد و دستش رو روی زانو های سرد و لختت گذاشت و اونیکی دستش روی دکمه های تاپت بود... کمی صورتش رو به گوشت نزدیک کرد و تو با چشم های ترسیده به در جلوت خیره شده بودی... بعد کمی چشاتو چرخوندی و بهش نگاه کردی...
و بعد چان اروم با دکمه هات بازی میکرد... حس میکردی هر موقعی قراره بهت حمله کنه و تمام لباساتو از تنت در بیاره... ولی چند دقیقه که گذشت فهمیدی که فقط داره بازی میکنه... ولی بعد یکم صدای های کیس و بوس دم گوشت در می اورد و گوشت رو میبوسید...که باعث میشد تو یکم حس تحریک شدن بهت دست بده... ولی تو فعلا حالت خوب بود...
بعد از چند دقیقه خودت رو تخت نشستی و چان بهت نگاه کرد... پوزخندی شیطانی زد و بعد به دیوار پشتت هلت داد و بعد روی تخت، جلوت نشست... بهش نگاه کردی و بعد دوباره بهت نزدیک شد و لباتو بوسید... ولی تو که نمیتونستی این لحظه رو از دست بدی، دستات رو دور گردنش پیچیدی و اون رو بوسیدی...
۲.۰k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.