pr12
pr12
ا.ت سعی کرد بخوابه ولی نتونست بخوابه که یهو سردرد عجیبی تو سرش احساس کرد و افتاد کنار تخت نشست و به دیوار نگاه کرد .
سرش اونقدر درد میکرد که نمیتونست هیچ کاری کنه .
شروع به گریه کردن کرد و خواست پا شه که یهو افتاد محکم رو زمین و بیهوش شد.
ا.ت ویو
داشتم میرفتم به اعماق یک جایی خیلی نورانی و رنگارنگ یهو وایسادم اطرافم هیچی نبود فقط سفیدی
بود یه سفیدیه بی نهایت یهو یه چیزه رنگی دیدم یه قدرت بود یه موج قدرت که داخل یه چیزه کروی زندانی شده بود .
مدام تکون میخورد مثل یه پرنده که میخواست از قفس فرار کنه .
رنگش رنگ قدرت من بود سبز و طوسی بود .
رفتم سمتش گرفتمش تو دستم خیلی سنگین و بزرگ بود یه لحظه فکر کردم اگه بشکنمش چی میشه .
انداختمش و شکست تمام قدرت سبز و طوسیی که توش بود رها شد و تمام محیط رو گرفت و من بیدار شدم .
[[[[[[[[[[[[[[[[[[
ا.ت بیدار شد جیمین بالا سرش بود و با نگرانی بهش نگاه میکرد .
گفت ا.ت بالاخره بیدار شدی؟ الان سه ساعت که بیهوشی ولی فهمیدم که چیزه مهمی نیس . خوبی ؟
ا.ت گفت اره خوبم بقیه کجان؟
جیمین گفت انتظار داری کجا باشن ؟ پیش کوک هستن من بهشون گفتم مال تو خیلی مهم نیس
جیمین گفت وقتی بیهوش بودی تهیونگ دستش رو رو سرت گذاشت گفت انگار داشتی خواب میدیدی اونجا چه اتفاقی افتاد؟
ا.ت هر چی دیده بود رو براش تعریف کرد بعد دوباره
جیمین گفت عجیبه!
ا.ت گفت چی عجیبه ؟
جیمین گفت همه ی کسانی که قدرتشون کامل در کنترل خودشونه قدرتشونو از همون جایی که تو میگی ازاد کردن یعنی من و همه ما اعضا در کم تر از دو سالگی این کار رو کردیم و الان قدرتمون کاملا تحت کنترل مونه ولی هیچوقت برای هیچ کس تو این سن این اتفاق نمی افته برای همین عجیبه !
ا.ت گفت یعنی الان تمام قدرتم تحت کنترلمه؟؟!
جیمین به سادگی گفت اره
ا.ت باورش نمیشد الا میتونست در اینده سفر کنه و با افراد اینده صحبت کنه و حتی میتونست اینده رو دست کاری کنه البته تا حدی .
ا.ت سعی کرد بخوابه ولی نتونست بخوابه که یهو سردرد عجیبی تو سرش احساس کرد و افتاد کنار تخت نشست و به دیوار نگاه کرد .
سرش اونقدر درد میکرد که نمیتونست هیچ کاری کنه .
شروع به گریه کردن کرد و خواست پا شه که یهو افتاد محکم رو زمین و بیهوش شد.
ا.ت ویو
داشتم میرفتم به اعماق یک جایی خیلی نورانی و رنگارنگ یهو وایسادم اطرافم هیچی نبود فقط سفیدی
بود یه سفیدیه بی نهایت یهو یه چیزه رنگی دیدم یه قدرت بود یه موج قدرت که داخل یه چیزه کروی زندانی شده بود .
مدام تکون میخورد مثل یه پرنده که میخواست از قفس فرار کنه .
رنگش رنگ قدرت من بود سبز و طوسی بود .
رفتم سمتش گرفتمش تو دستم خیلی سنگین و بزرگ بود یه لحظه فکر کردم اگه بشکنمش چی میشه .
انداختمش و شکست تمام قدرت سبز و طوسیی که توش بود رها شد و تمام محیط رو گرفت و من بیدار شدم .
[[[[[[[[[[[[[[[[[[
ا.ت بیدار شد جیمین بالا سرش بود و با نگرانی بهش نگاه میکرد .
گفت ا.ت بالاخره بیدار شدی؟ الان سه ساعت که بیهوشی ولی فهمیدم که چیزه مهمی نیس . خوبی ؟
ا.ت گفت اره خوبم بقیه کجان؟
جیمین گفت انتظار داری کجا باشن ؟ پیش کوک هستن من بهشون گفتم مال تو خیلی مهم نیس
جیمین گفت وقتی بیهوش بودی تهیونگ دستش رو رو سرت گذاشت گفت انگار داشتی خواب میدیدی اونجا چه اتفاقی افتاد؟
ا.ت هر چی دیده بود رو براش تعریف کرد بعد دوباره
جیمین گفت عجیبه!
ا.ت گفت چی عجیبه ؟
جیمین گفت همه ی کسانی که قدرتشون کامل در کنترل خودشونه قدرتشونو از همون جایی که تو میگی ازاد کردن یعنی من و همه ما اعضا در کم تر از دو سالگی این کار رو کردیم و الان قدرتمون کاملا تحت کنترل مونه ولی هیچوقت برای هیچ کس تو این سن این اتفاق نمی افته برای همین عجیبه !
ا.ت گفت یعنی الان تمام قدرتم تحت کنترلمه؟؟!
جیمین به سادگی گفت اره
ا.ت باورش نمیشد الا میتونست در اینده سفر کنه و با افراد اینده صحبت کنه و حتی میتونست اینده رو دست کاری کنه البته تا حدی .
۳.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.