«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_²⁰»
ساعت 8
ات ویو
منتظر جونگکوک بودم که بیاد
جونگکوک ویو
صبح از خواب بلند شدم و رفتم دستشویی کارهای لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین
ساعت 8
آماده شده بودم و رفتم دنبال ات وقتی رسیدم بوق زدم و اونم اومد سوار شد (دارن میرن خرید لباس عروس و....) و حرکت کردیم سمت بزرگترین پاساژ وقتی رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل
جونگکوک: خب
20دقیقه بعد
ات ویو
لباس و پوشیدم و رفتم بیرون
ات: خب
جونگکوک: نه بعدی
بعدی رو پوشیدم
ات: این خوبه
جونگکوک: نه زیادی پفه بعدی
بعدی رو پوشیدم
ات: این خوبه
جونگکوک: نه بازه
ات: اوففف
همینطور لباس میدوشیدم و اون ایراد میگرفت دیگه آخری رو پوشیدم
ات: ببین بخدا اگه ایراد بگیری میکشمت
جونگکوک: باشه همین خوبه
جونگکوک ویو
همه لباسا تو تنش خوشگل بودن فقط اذیتش میکردم رفتیم و لباس و گرفتیم و رفتیم واسه منم یه کت و شلوار گرفتیم و رفتیم سوار شدیم ات و بردم خونه خودشون منم رفتم خونه اینقدر خسته بودم که
خوابم برد
ات ویو
وقتی جونگکوک رسوندم مستقیم رفتم ت واتاقم و خوابیدم چون خیلی خسته بودم
(روز عروسی)
ات ویو
از خواب بلند شدم واییی باورم نمیشه امروز روز عروسیمه بلند شدم رفتم دستشویی و کار های لازم و کردم اومدم لباس پوشیدم چون جونگکوک باید میبردم آرایشگاه رفتم پایین
ات: سلاممم
ب/ا: سلام
م/ا: سلام
ات: من برم جونگکوک اومد
رفتم تو حیاط جونگکوک هم اومده بود رفتم سوار ماشین شدم
ات: واییی جونگکوک خیلی ذوق دارم(لبخند)
جونگکوک: منم(لبخند)
جونگکوک حرکت کرد و من و برد آرایشگاه و خودشم رفت
«part_²⁰»
ساعت 8
ات ویو
منتظر جونگکوک بودم که بیاد
جونگکوک ویو
صبح از خواب بلند شدم و رفتم دستشویی کارهای لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین
ساعت 8
آماده شده بودم و رفتم دنبال ات وقتی رسیدم بوق زدم و اونم اومد سوار شد (دارن میرن خرید لباس عروس و....) و حرکت کردیم سمت بزرگترین پاساژ وقتی رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل
جونگکوک: خب
20دقیقه بعد
ات ویو
لباس و پوشیدم و رفتم بیرون
ات: خب
جونگکوک: نه بعدی
بعدی رو پوشیدم
ات: این خوبه
جونگکوک: نه زیادی پفه بعدی
بعدی رو پوشیدم
ات: این خوبه
جونگکوک: نه بازه
ات: اوففف
همینطور لباس میدوشیدم و اون ایراد میگرفت دیگه آخری رو پوشیدم
ات: ببین بخدا اگه ایراد بگیری میکشمت
جونگکوک: باشه همین خوبه
جونگکوک ویو
همه لباسا تو تنش خوشگل بودن فقط اذیتش میکردم رفتیم و لباس و گرفتیم و رفتیم واسه منم یه کت و شلوار گرفتیم و رفتیم سوار شدیم ات و بردم خونه خودشون منم رفتم خونه اینقدر خسته بودم که
خوابم برد
ات ویو
وقتی جونگکوک رسوندم مستقیم رفتم ت واتاقم و خوابیدم چون خیلی خسته بودم
(روز عروسی)
ات ویو
از خواب بلند شدم واییی باورم نمیشه امروز روز عروسیمه بلند شدم رفتم دستشویی و کار های لازم و کردم اومدم لباس پوشیدم چون جونگکوک باید میبردم آرایشگاه رفتم پایین
ات: سلاممم
ب/ا: سلام
م/ا: سلام
ات: من برم جونگکوک اومد
رفتم تو حیاط جونگکوک هم اومده بود رفتم سوار ماشین شدم
ات: واییی جونگکوک خیلی ذوق دارم(لبخند)
جونگکوک: منم(لبخند)
جونگکوک حرکت کرد و من و برد آرایشگاه و خودشم رفت
۲۵.۵k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.