شاش پاکتی
[اژانس]
(از زبان راوی )
کونیکیدا: دازای مگه اینجا شهر هرته.
دازای: کونی جون غصه نخور.
اتسوشی: نکنه باز دازای سان عرق سگی خوردن؟
کونیکیدا: این نخورده هم مسته.
دازای: مموتیییی.... پور بلک....
کنجی: بیایین هم خوانی کنیم...
رامپو: کی چیپسم رو دزدیده.... فقط بدونم کی چیپسم رو دزدیده دیگه فقط تو قبر می بینیش(با داد زدن بخونید و اینکه اینجا هیچکس موحبت نداره ).
کونیکیدا: اخه شاش پاکتی کی دنبال چیپسش میگرده که تو می گردی.
رانپو: اخه داشتم باهاش درد و دل می کردم... کجایی جاسم..
اتسوشی: اخه کی با چیپس درد و دل می کنه خدایاااااا....... شفااااااااا
دازای: بسم الله الرحمن الرحیم...
کونیکیدا: سکانس دار کردن..
دازای: یا خدا..
اتسوشی: چه ربطی داشت؟...
یوسانو: سلام بچه ها کیوکا چان کجاس..
دازای: نومودونیم..
اتسوشی: یوسانو سان... کیوکا چان امروز گفت که به شما بگم امروز مخواد بره خرید و گفت شاید ساعت
۷ شب برگرده.........
یوسانو: امروز هوا خیلی خوبه.
دازای: کجاش خوبه...
کونیکیدا: والا.
اتسوشی: کجاش هوا بده هوا به این خوبی ناشکرا. راستی امروز چی داریم بزنیم به شکم..
کونیکیدا: خیار، ماس خیار.
دازای: وای دوباره ماس خیار دارم انقدر ماس خیار خوردیم، خودمونم خیار شدیم..
یوسانو: کی امروز زخمی شده؟
دازای: من یکی که هیچیم نشده.
کونیکیدا: منم همینطور.
/از زبان کیوکا/
یعنی درو باز کنم. فک کنم دوباره تو دفتراژانس دعوا شده. چیکار کنم، اگر درو باز کنم کبودم میکنن. یا ابن موسی. اونم کونیکیدا اگر منو بزنه درجا می میرم. اصلا یوسانو تو دفتر اژانس باشه چی؟ یا ابن خودم حالا چیکار کنم. وایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
(از زبان راوی)
کیوکا تا ساعت ۷ داشت پشت در دفتر اژانس با خودش دعوا میکرد و امااااااااااا بالاخره در وباز میکنه.
اتسوشی: کیوکا چان اومد.
****************************************************************************************
****************************************************************************************
ادامه دارد........
#دازای_چویا_سگ_های_ولگرد_بانگو_
****************************************************************************************
(از زبان راوی )
کونیکیدا: دازای مگه اینجا شهر هرته.
دازای: کونی جون غصه نخور.
اتسوشی: نکنه باز دازای سان عرق سگی خوردن؟
کونیکیدا: این نخورده هم مسته.
دازای: مموتیییی.... پور بلک....
کنجی: بیایین هم خوانی کنیم...
رامپو: کی چیپسم رو دزدیده.... فقط بدونم کی چیپسم رو دزدیده دیگه فقط تو قبر می بینیش(با داد زدن بخونید و اینکه اینجا هیچکس موحبت نداره ).
کونیکیدا: اخه شاش پاکتی کی دنبال چیپسش میگرده که تو می گردی.
رانپو: اخه داشتم باهاش درد و دل می کردم... کجایی جاسم..
اتسوشی: اخه کی با چیپس درد و دل می کنه خدایاااااا....... شفااااااااا
دازای: بسم الله الرحمن الرحیم...
کونیکیدا: سکانس دار کردن..
دازای: یا خدا..
اتسوشی: چه ربطی داشت؟...
یوسانو: سلام بچه ها کیوکا چان کجاس..
دازای: نومودونیم..
اتسوشی: یوسانو سان... کیوکا چان امروز گفت که به شما بگم امروز مخواد بره خرید و گفت شاید ساعت
۷ شب برگرده.........
یوسانو: امروز هوا خیلی خوبه.
دازای: کجاش خوبه...
کونیکیدا: والا.
اتسوشی: کجاش هوا بده هوا به این خوبی ناشکرا. راستی امروز چی داریم بزنیم به شکم..
کونیکیدا: خیار، ماس خیار.
دازای: وای دوباره ماس خیار دارم انقدر ماس خیار خوردیم، خودمونم خیار شدیم..
یوسانو: کی امروز زخمی شده؟
دازای: من یکی که هیچیم نشده.
کونیکیدا: منم همینطور.
/از زبان کیوکا/
یعنی درو باز کنم. فک کنم دوباره تو دفتراژانس دعوا شده. چیکار کنم، اگر درو باز کنم کبودم میکنن. یا ابن موسی. اونم کونیکیدا اگر منو بزنه درجا می میرم. اصلا یوسانو تو دفتر اژانس باشه چی؟ یا ابن خودم حالا چیکار کنم. وایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
(از زبان راوی)
کیوکا تا ساعت ۷ داشت پشت در دفتر اژانس با خودش دعوا میکرد و امااااااااااا بالاخره در وباز میکنه.
اتسوشی: کیوکا چان اومد.
****************************************************************************************
****************************************************************************************
ادامه دارد........
#دازای_چویا_سگ_های_ولگرد_بانگو_
****************************************************************************************
۴.۲k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.