عشق در شرکت p36
شوگا
رسیدم جولو در خونه ا/ت زنگ زدم بهش که بیاد پایین
ا/ت
نشسته بودم که شوگا زنگ زد گفت برو پایین پاشدم رفتم از جیمین خدافظی کنم
×جیمین من دارم میرم
+وایسا ببینم کجا
×بیرون گیر نده
+خیلی خوب تا ساعت۹خونه باش
×اکی بای
+بای
شوگا
پیاده شدم تکیه دادم به ماشین تا ا/ت بیاد یکم بعد آمد وای چقدر خوشگل شده بود مثل فرشته ها بود محوش شوده بودم
ا/ت
رفتم پایین که دیدی شوگا به ماشین تکیه داده چقدر جذاب شده بود نمیتونستم ازش چشم بردارم رفتم جولو تر سلام دادم که اونم جواب داد و گفت
_چقدر زیبا شدی
×مرسی تو هم خیلی جذاب شدی
_مرسی (در ماشین باز میکنه)بفرما
×خیلی ممنون
شوگاهم اومد سوار شد
×خوب کجا میریم
_میریم میبینم باهم حالا
×باشه
راه افتادیم وتو راه حرفی بینمون زده نشد تا این که رسیدم وشوگا گفت پیاده شیم از ماشین پیاده شدیم و یه جایی بود خیلی قشنگ بود پر از گلهای رز قرمز
×چقدر اینجا قشنگ
_ولی به قشنگی تو نیست
×مرسی (لبخند)
شوگا دستامو گرفت و برد وسط گلای رز منم بهش همین جوری نگاه میکردم که گفت
+ا/ت از اون موقعی که دیدمت همه چی واسم اوز شد تو بهم امید زندگی میدی
راوی
شوگا بعد اون حرفا جعبه حلقه را از جیبش درآورد و زانو زد و گفت
+دوست داری امید همیشه زندگی من باشی
ا/ت
شوگا داشت ازمن درخواست ازدواج میکرد من خیلی تعجب کرده بودم و نمیدونستم باید چی بگم ولی من خیلی دوستش دارم و تصمیم گرفتم که بهش بگم
×من حاضرم امید زندگی تو باشم
+این یعنی اره
×اره
شوگا حلقه رو دست ا/ت کرد و اونو بوسید که یک دفعه صدای دست آمد و همین طور صدای ترکیدن بادکنکهایی که پر از گل بودن که اونا روی سر شوگا و ا/ت میریخت.
×پسراهم اینجا بودن
+اره اونا خیلی زحمت کشیدن ممنون بچه ها
پسرا:کاری نکردیم که مبارک باشه
×مرسی
+مرسی
رسیدم جولو در خونه ا/ت زنگ زدم بهش که بیاد پایین
ا/ت
نشسته بودم که شوگا زنگ زد گفت برو پایین پاشدم رفتم از جیمین خدافظی کنم
×جیمین من دارم میرم
+وایسا ببینم کجا
×بیرون گیر نده
+خیلی خوب تا ساعت۹خونه باش
×اکی بای
+بای
شوگا
پیاده شدم تکیه دادم به ماشین تا ا/ت بیاد یکم بعد آمد وای چقدر خوشگل شده بود مثل فرشته ها بود محوش شوده بودم
ا/ت
رفتم پایین که دیدی شوگا به ماشین تکیه داده چقدر جذاب شده بود نمیتونستم ازش چشم بردارم رفتم جولو تر سلام دادم که اونم جواب داد و گفت
_چقدر زیبا شدی
×مرسی تو هم خیلی جذاب شدی
_مرسی (در ماشین باز میکنه)بفرما
×خیلی ممنون
شوگاهم اومد سوار شد
×خوب کجا میریم
_میریم میبینم باهم حالا
×باشه
راه افتادیم وتو راه حرفی بینمون زده نشد تا این که رسیدم وشوگا گفت پیاده شیم از ماشین پیاده شدیم و یه جایی بود خیلی قشنگ بود پر از گلهای رز قرمز
×چقدر اینجا قشنگ
_ولی به قشنگی تو نیست
×مرسی (لبخند)
شوگا دستامو گرفت و برد وسط گلای رز منم بهش همین جوری نگاه میکردم که گفت
+ا/ت از اون موقعی که دیدمت همه چی واسم اوز شد تو بهم امید زندگی میدی
راوی
شوگا بعد اون حرفا جعبه حلقه را از جیبش درآورد و زانو زد و گفت
+دوست داری امید همیشه زندگی من باشی
ا/ت
شوگا داشت ازمن درخواست ازدواج میکرد من خیلی تعجب کرده بودم و نمیدونستم باید چی بگم ولی من خیلی دوستش دارم و تصمیم گرفتم که بهش بگم
×من حاضرم امید زندگی تو باشم
+این یعنی اره
×اره
شوگا حلقه رو دست ا/ت کرد و اونو بوسید که یک دفعه صدای دست آمد و همین طور صدای ترکیدن بادکنکهایی که پر از گل بودن که اونا روی سر شوگا و ا/ت میریخت.
×پسراهم اینجا بودن
+اره اونا خیلی زحمت کشیدن ممنون بچه ها
پسرا:کاری نکردیم که مبارک باشه
×مرسی
+مرسی
۳.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.