تقدیر سیاه و سفید p44
در حالی که نفس نفس میزدیم گفت: دیوونتم ماه من
منو کشید تو بغلش سرم روی سینه ی عضله اش بود دستاشم دورم
رو به روی هم خوابیده بودیم بلاخره سکوت بینمون رو شکستم : اون چیزی که پشت گردنم نوشته شده چیه؟؟
تهیونگ : پشت گردنت به اینگلیسی Teheong با تیغ هک شده...پشت گردن منم Venesa به انگلیسی هک شده .....و این ینی من برای توعم تو هم برای منی ..تا ابد
بعد از حرفش آروم آروم نزدیکم شد و با ملایمت لباشو رو لبام گذاشت و بوسه ی آرومی کاشت
خواست جدا شه که دستم رو پشت گردنش گذاشتم و اینبار خودم لبامو رو لباش گذاشتم
کم کم لبامو به حرکت دراوردم و لباشو مک زدم
وقتی کار منو دید نیم خیز شد روم و دستشو دور کمرم انداخت ، بهش چسبیده بودم اونم همراهیم کرد و با لذت لبامو میبوسید
با افتادن روی تنش لبامو جدا کردم و متعجب بهش نگا کردم
منو انداخته بود روی خودش خواستم جدا شم و روی تخت بخوابم که فشار دستشو روی کمرم بیشتر کرد و با چشمای بسته گفت: امشب اینجا میخوابی
برای اینکه عصبانی نشه چیزی نگفتم سرم رو روی تخته سینش گذاشتم و بدون توجه به حرکت دستش روی بدنم چشمامو بستم .
با کمی گردن درد چشمامو باز کردم روی تخت بودم ولی چون تهیونگ تو خواب منو گذاشته بود رو تخت سرم رو متکا نبود، نمیتونستم تکونی بخورم
جفت دستاش سفت دورم حلقه شده بود و پاهامو لایه پاهاش فقل کرده بود
از برخورد تن لختمون به هم خجالت میکشیدم
نفس های گرم تهیونگ به گردنم هم قلقلکم میداد .
سعی کردم بخوابم ولی دیگه خواب از سرم پریده بود
حدود نیم ساعت بعد با خمیازه آرومی که پشت گوشم شنیدم فهمیدم بیدار شده
تکون کوچکی خوردم تا جدا شم ولی محکمتر گرفتتم سرش روی موهام بود موهام رو عمیق بو کشید
بعد از چند دقیقه بلند شد چشمامو بستم تا فک کنه خوابم
صدای باز شدن در کمد اومد حتما میخواد لباس بپوشه چند دیقه گذشت بعد از حس لب های تهیونگ رو پیشونیم در اتاق بسته شد
چشمامو باز کردم و نشستم
یه لباس شلوار آبی همراه با لباس زیر روی تخت بود
اونا رو پوشیدم ،خانم تقریبا مسنی که سر پرست خدمتکارا بود با لبخندی گشاد در زد و وارد شد
مهربون نگام میکرد که پرسیدم: چیزی شده
لبخندش عمیق تر شد و گفت: من باید بپرسم چیزی شده خانم.. آخه ارباب امروز خیلی سر حالن
صبحونه رو توی میز گذاشت و رفت
چیزی به ذهنم نمیرسید
کدوم تهیونگ رو باید باور کنم خشن و عصبی و بی رحم یا مهربون و خوش قلب ؟
منو کشید تو بغلش سرم روی سینه ی عضله اش بود دستاشم دورم
رو به روی هم خوابیده بودیم بلاخره سکوت بینمون رو شکستم : اون چیزی که پشت گردنم نوشته شده چیه؟؟
تهیونگ : پشت گردنت به اینگلیسی Teheong با تیغ هک شده...پشت گردن منم Venesa به انگلیسی هک شده .....و این ینی من برای توعم تو هم برای منی ..تا ابد
بعد از حرفش آروم آروم نزدیکم شد و با ملایمت لباشو رو لبام گذاشت و بوسه ی آرومی کاشت
خواست جدا شه که دستم رو پشت گردنش گذاشتم و اینبار خودم لبامو رو لباش گذاشتم
کم کم لبامو به حرکت دراوردم و لباشو مک زدم
وقتی کار منو دید نیم خیز شد روم و دستشو دور کمرم انداخت ، بهش چسبیده بودم اونم همراهیم کرد و با لذت لبامو میبوسید
با افتادن روی تنش لبامو جدا کردم و متعجب بهش نگا کردم
منو انداخته بود روی خودش خواستم جدا شم و روی تخت بخوابم که فشار دستشو روی کمرم بیشتر کرد و با چشمای بسته گفت: امشب اینجا میخوابی
برای اینکه عصبانی نشه چیزی نگفتم سرم رو روی تخته سینش گذاشتم و بدون توجه به حرکت دستش روی بدنم چشمامو بستم .
با کمی گردن درد چشمامو باز کردم روی تخت بودم ولی چون تهیونگ تو خواب منو گذاشته بود رو تخت سرم رو متکا نبود، نمیتونستم تکونی بخورم
جفت دستاش سفت دورم حلقه شده بود و پاهامو لایه پاهاش فقل کرده بود
از برخورد تن لختمون به هم خجالت میکشیدم
نفس های گرم تهیونگ به گردنم هم قلقلکم میداد .
سعی کردم بخوابم ولی دیگه خواب از سرم پریده بود
حدود نیم ساعت بعد با خمیازه آرومی که پشت گوشم شنیدم فهمیدم بیدار شده
تکون کوچکی خوردم تا جدا شم ولی محکمتر گرفتتم سرش روی موهام بود موهام رو عمیق بو کشید
بعد از چند دقیقه بلند شد چشمامو بستم تا فک کنه خوابم
صدای باز شدن در کمد اومد حتما میخواد لباس بپوشه چند دیقه گذشت بعد از حس لب های تهیونگ رو پیشونیم در اتاق بسته شد
چشمامو باز کردم و نشستم
یه لباس شلوار آبی همراه با لباس زیر روی تخت بود
اونا رو پوشیدم ،خانم تقریبا مسنی که سر پرست خدمتکارا بود با لبخندی گشاد در زد و وارد شد
مهربون نگام میکرد که پرسیدم: چیزی شده
لبخندش عمیق تر شد و گفت: من باید بپرسم چیزی شده خانم.. آخه ارباب امروز خیلی سر حالن
صبحونه رو توی میز گذاشت و رفت
چیزی به ذهنم نمیرسید
کدوم تهیونگ رو باید باور کنم خشن و عصبی و بی رحم یا مهربون و خوش قلب ؟
۲۱.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.