. . .. . . .فیک جـونگکوک. . . . . . .

. . .. . . .فیک جـونگکوک. . . . . . .

نیم؟ ازدواج اجباری

part ³

ویو لیلی
که یهو...مادر کوک (دوستان لیلی همیشه میگه جونگ کوک ولی من خلاصه میکنم می‌نویسم کوک شما همون درنظر بگیرین) جلوم امد و دستامو گرفت

م٫ک : دخترم..کوک راجب امشب چیزی بهت نگفت؟
+عااا..خب..تقریبا
م٫ک : عالیه.. می‌دونی که نوه های زیادی میخوام تا این نسل ادامه پیدا کنه
+ صورتم قرمز میشه* یکم زوده..
م٫ک: فعلا معمولی شروع کنید بعدا بچه هم میاد
+ ......
م٫ل (مامان لیلی) : خب..جئون و لیلی دیگه دیر شده برین خونه ی اقای جونگ کوک
– دست لیلی رو گرفتم* بریم (خشک)
+....اااا ..باشه..(سرد)

(اتفاق ها )
لیلی و کوک سوار ماشین شدن و به سمت عمارت کوک راه افتادن توی راه هم حرفی رد و بدل نشد
– ادمین نمیخوای ادامه بدی؟
: ایش لوس باشه بریم ادامه

– پیاده شو..رسیدیم
+ اووو...پس اینجا مال تو عه.. عجب
– آره..

ویو لیلی
قدم قدم وارد خونه شدم ولی پام روی یچیزی رفت و لیز خوردم یهو....

★
★
یوهاهاها
خب .. میشه نظرتون رو بگین؟؟
می‌دونم چون اولین فیکمه یکم بد نوشتم..
ممنون میشم حمایت کنید.. جدی وقت میزارم..
قول میدم فیکا یا تکپارتی های بعدی رو بهتر تر بنویسم با ادمای جدیددد😭😭
حمایتتتتت برای پارت بعدددد؟؟