part: 50
بخاطر اون حرفایی که به مجری زدم هم هیت گرفتم و هم خیلیا تحسینم کردن طرفدارا کاری به اون مجری کردن که اومد تو ی تلوزیون ازم معذرت خواهی کرد
اونوو رفته بود امریکا و قرار بود منو مینوو شب بریم بیرون با هم غذا بخوریم
تو اتاق استراحتمون داشتم رو اهنگ سولوی جدیدم کار میکردم که منیجر با عجله دروبازکرد و اومد داخل
منیجر: هانا سریع اماده باش باید بریم
هانا: کجا
منیجر: فشن شوی پاریس
هانا: مگه اون پس فردا نبوده
منیجر: رئیس گف امشب باید بری
هانا: من میخواستم با مینوو برم بیرون
منیجر: مجبوریم کنیل کنیم
هانا: اخه یعنی چی
بعد ی ساعت بحث کردن زنگ زدم به مینوو و قضیه رو براش توضیح دادم و گفتم که نمیتونم بیام و بعد اینکه وسایلمو جمع کردم رفتیم فرودگاه وقتی داشتم از بین فنا رد میشدم یکی رو دیدم که دور از فنا وایساده از استایل و اون چشمایی که از خنده بسته شده بودن فهمیدم فرشته زمینیم مینووعه
بدو بدو سمتش رفتم و بغلش کردم
هانا: هی انتظار نداشتم بیای
خندیدو گف
_مگه میشه نیومد دلم برات تنگ شده بود یمدت میشد همو ندیده بودیم
هانا: اییی منم دلم برات تنگ شده بود
ماسکشو دراوورد و صورت بی نقصشو به نمایش گذاشت که فردا شایع درس نکنن که با یکی رابطه دارم
بعد 1ساعت حرف زدن دیگه وقت رفتن بود
پاشدیم از رو صندلی و برای اخرین بار همو بغل کردیم و من دیگه رفتم
**
2ماه بعد
بلاخره امروز برگشتم کره نمیدونم چرا ولی این فشن شو خیلی طول کشید
البته چن تا بودن خارج از فرانسه هم
قبل اینکه بیام کره با مینوو هماهنگ کرده بودیم که فردا بریم بیرون رفتم خوابگاه چون دلم برا اعضا تنگ شده بود
کیفی که دستم بودو رو زمین گذاشتم و کفشامو دراووردم و با دمپایی عوضشون کردم و روبه سالن رفتم و بلند گفتم
_شاینینگ مکنه اتون اومده نمیان استقبالش
همه باصدام سمتم برگشتن و بلند شدن اومدن سمتم و بغلم کردن
بعد چن دقیقه دیگه اجازه نشستن بهم دادن
یون کیونگ: کی اومدی قراربود فردا بیای
هانا: برنامه ها عوض شد
یه نگا به گوشیی که انگار درحال لایو گرفتن بود کردم و گفتم
هانا: داشتین لایو میگرفتین؟؟
یونجی: عه ارع یادمون رف
سوجین گوشی رو اوورد و گرف جلوم
سوجین: خرگوشمون برگشتههه
خندیدمو گفتم
_سلاممممم
*
هانا: یااا فردا دیر نکنیا زودبیا
خندیدو گف
_باشه خرگوش شیطون باشع
بعد اینکه خدافظی کردم برگشتم تو استادیوم شخصیم تا رو اهنگم کار کنم
فردا صبح قرار بود با مینوو بریم خوشگذرونی ساعت12شب بودو
داشتم لایو میگرفتم چون اهنگمم تموم شده بود
تو لایو مدام کامنتای متاسفم و اینا بود با تعجب روبه دوربین کردمو گفتم
هانا: بچه ها چیزی شده همش کامنت متاسفم میفرستین
یکی از کامنتارو خوندم که نوشته بود....
اونوو رفته بود امریکا و قرار بود منو مینوو شب بریم بیرون با هم غذا بخوریم
تو اتاق استراحتمون داشتم رو اهنگ سولوی جدیدم کار میکردم که منیجر با عجله دروبازکرد و اومد داخل
منیجر: هانا سریع اماده باش باید بریم
هانا: کجا
منیجر: فشن شوی پاریس
هانا: مگه اون پس فردا نبوده
منیجر: رئیس گف امشب باید بری
هانا: من میخواستم با مینوو برم بیرون
منیجر: مجبوریم کنیل کنیم
هانا: اخه یعنی چی
بعد ی ساعت بحث کردن زنگ زدم به مینوو و قضیه رو براش توضیح دادم و گفتم که نمیتونم بیام و بعد اینکه وسایلمو جمع کردم رفتیم فرودگاه وقتی داشتم از بین فنا رد میشدم یکی رو دیدم که دور از فنا وایساده از استایل و اون چشمایی که از خنده بسته شده بودن فهمیدم فرشته زمینیم مینووعه
بدو بدو سمتش رفتم و بغلش کردم
هانا: هی انتظار نداشتم بیای
خندیدو گف
_مگه میشه نیومد دلم برات تنگ شده بود یمدت میشد همو ندیده بودیم
هانا: اییی منم دلم برات تنگ شده بود
ماسکشو دراوورد و صورت بی نقصشو به نمایش گذاشت که فردا شایع درس نکنن که با یکی رابطه دارم
بعد 1ساعت حرف زدن دیگه وقت رفتن بود
پاشدیم از رو صندلی و برای اخرین بار همو بغل کردیم و من دیگه رفتم
**
2ماه بعد
بلاخره امروز برگشتم کره نمیدونم چرا ولی این فشن شو خیلی طول کشید
البته چن تا بودن خارج از فرانسه هم
قبل اینکه بیام کره با مینوو هماهنگ کرده بودیم که فردا بریم بیرون رفتم خوابگاه چون دلم برا اعضا تنگ شده بود
کیفی که دستم بودو رو زمین گذاشتم و کفشامو دراووردم و با دمپایی عوضشون کردم و روبه سالن رفتم و بلند گفتم
_شاینینگ مکنه اتون اومده نمیان استقبالش
همه باصدام سمتم برگشتن و بلند شدن اومدن سمتم و بغلم کردن
بعد چن دقیقه دیگه اجازه نشستن بهم دادن
یون کیونگ: کی اومدی قراربود فردا بیای
هانا: برنامه ها عوض شد
یه نگا به گوشیی که انگار درحال لایو گرفتن بود کردم و گفتم
هانا: داشتین لایو میگرفتین؟؟
یونجی: عه ارع یادمون رف
سوجین گوشی رو اوورد و گرف جلوم
سوجین: خرگوشمون برگشتههه
خندیدمو گفتم
_سلاممممم
*
هانا: یااا فردا دیر نکنیا زودبیا
خندیدو گف
_باشه خرگوش شیطون باشع
بعد اینکه خدافظی کردم برگشتم تو استادیوم شخصیم تا رو اهنگم کار کنم
فردا صبح قرار بود با مینوو بریم خوشگذرونی ساعت12شب بودو
داشتم لایو میگرفتم چون اهنگمم تموم شده بود
تو لایو مدام کامنتای متاسفم و اینا بود با تعجب روبه دوربین کردمو گفتم
هانا: بچه ها چیزی شده همش کامنت متاسفم میفرستین
یکی از کامنتارو خوندم که نوشته بود....
۷.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.