سی و هفتم
دیا: دلم برا پانی تنگ شده دیگه برم به کارام برسم تا اری نیومده
اری: رسیدم و در و باز کردم رفتم تو که دیدم دیا از خستگی خوابش برده،، به به چه بوی خوبی قرمه سبزیه دلم آب شد
دیا: پاشدم دیدم ساعت ۱٠،، وای وای شامم،، رفتم دیدم میز آمادس
اری: به به عشقم از خواب پاشد بیا شام بخوریم
دیا: باش،، شام رو خوردیم و چن قسمت یاغی رو دیدیم و رفتیم که بخوابیم و میخره بازی اری شروع شد
اری: دیا یه بار دیگه به حرفم گوش ندی خودت میدونی
دیا: باش حالا بگو باید چجوری بخوابم،، خدایا آخه چرا شب گیر میده فک میکنم کم کم باید......
(چیزه مهمی نبود ول کن اصلا)
اری: دیگه واقعا داشتم دیا رو خیلی اذیت میکردم،، دیا حالا یه امشب رو ول کن
دیا: خداروشکر ول کرد
اری: دیا به چی فک میکنی
دیا: هیچی بخواب،، انقد خوابم میومد نمیفهمیدم چی میگم
متی: رفتم تو گوشیم و زنگ زدم به پانی
#مکالمه متین و پانیذ
_به سلام خانم
. سلام آقا متی چطوری
_خوبم مرسی اون سگ سیبیل چیکار میکنه(بچه ها ببخشید واسه این تیکه)
. متی ممد کارت داره ممد: خودتی حمـــــال
_فعلا که شما داری حمالی پانی رو میکنی
. ممد: نیکا رو تو بغلت گرم نگه دار
_ترو سننه عباس دخالت
. ممد:اعصابم خورد شد قطع کردم
#پایان مکالمه متین و پانیذ (البته ممدم بود)
ممد:چرا این حمال باید بع تو زنگ بزنه
پانی: ممد ولم کن مثلا یه زمان رل بودم باهاش
ممد: اون مال یه زمان بود
پانی: خو الان رفیقمه
ممد: کفرم داش در میومد
برید تو خماری
اری: رسیدم و در و باز کردم رفتم تو که دیدم دیا از خستگی خوابش برده،، به به چه بوی خوبی قرمه سبزیه دلم آب شد
دیا: پاشدم دیدم ساعت ۱٠،، وای وای شامم،، رفتم دیدم میز آمادس
اری: به به عشقم از خواب پاشد بیا شام بخوریم
دیا: باش،، شام رو خوردیم و چن قسمت یاغی رو دیدیم و رفتیم که بخوابیم و میخره بازی اری شروع شد
اری: دیا یه بار دیگه به حرفم گوش ندی خودت میدونی
دیا: باش حالا بگو باید چجوری بخوابم،، خدایا آخه چرا شب گیر میده فک میکنم کم کم باید......
(چیزه مهمی نبود ول کن اصلا)
اری: دیگه واقعا داشتم دیا رو خیلی اذیت میکردم،، دیا حالا یه امشب رو ول کن
دیا: خداروشکر ول کرد
اری: دیا به چی فک میکنی
دیا: هیچی بخواب،، انقد خوابم میومد نمیفهمیدم چی میگم
متی: رفتم تو گوشیم و زنگ زدم به پانی
#مکالمه متین و پانیذ
_به سلام خانم
. سلام آقا متی چطوری
_خوبم مرسی اون سگ سیبیل چیکار میکنه(بچه ها ببخشید واسه این تیکه)
. متی ممد کارت داره ممد: خودتی حمـــــال
_فعلا که شما داری حمالی پانی رو میکنی
. ممد: نیکا رو تو بغلت گرم نگه دار
_ترو سننه عباس دخالت
. ممد:اعصابم خورد شد قطع کردم
#پایان مکالمه متین و پانیذ (البته ممدم بود)
ممد:چرا این حمال باید بع تو زنگ بزنه
پانی: ممد ولم کن مثلا یه زمان رل بودم باهاش
ممد: اون مال یه زمان بود
پانی: خو الان رفیقمه
ممد: کفرم داش در میومد
برید تو خماری
۲۲.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.